مروری بر مطالعات دانشگاهی در مورد نرخ ارز ریال/دلار
نوسانهای اخیر در نرخ تبدیل ریال/دلار، بحثهای پرشوری را میان اقتصاددانان و کارشناسان مالی در ایران بر سر پیشبینی حرکت ارز برانگیخته است.
جوهر زیادی در مقالات دانشگاهی در مورد روندهای تاریخی نرخ تبدیل ریال که توسط موسسات تحقیقاتی اقتصادی داخلی و سازمان های بین المللی مانند صندوق بین المللی پول انجام شده است، ریخته شده است.
مطالعات دانشگاهی را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
۱. نظریه برابری قدرت خرید
این نظریه مبتنی بر محاسبه جریان کالا و خدمات از طریق حسابهای جاری دو کشور برای تعیین نرخ مبادله بین ارزهای آنهاست.
اصولاً تئوری PPP دلالت بر این دارد که در یک اقتصاد ساده، تقاضا برای ارز خارجی ناشی از تقاضا برای واردات است در حالی که عرضه آن از درآمدهای صادراتی ناشی می شود.
محبوبترین نظریهای که زیربنای این مفروضات است، به عنوان PPP شناخته میشود که علیرغم یا به دلیل تاریخ طولانی آن، مانند همیشه در میان اقتصاددانان بحثبرانگیز باقی مانده است.
بر اساس تئوری PPP، به عنوان جایگزینی برای استفاده از نرخ ارز بازار، ارزش نسبی دو ارز با نسبت تفاوت قیمت بین یک سبد کالای استاندارد بازار در آن کشورها تعیین می شود. بنابراین، حرکات نرخ ارز با نرخ تغییر بین نرخ تورم دو کشور تعیین میشود.
مطالعات تجربی نرخ ارز نشان میدهد که دورههای زمانی مورد تحقیق در تحلیل نهایی حرکت ارز و همچنین تغییرات اعمال شده در دادهها حیاتی هستند.
مطالعات آکادمیک و تجربی نرخ ارز ریال/دلار به نتایج متفاوت و بعضاً نتایج متناقضی ختم شده است.
برخی از محققین مانند اسکویی (۱۳۷۲)، ختایی و خاوری نژاد (۱۳۷۵) و باقری (۱۳۷۶) تأیید کرده اند که نظریه PPP با داده های تجربی در ایران مطابقت دارد، در حالی که ذوالنور و امیری (۱۹۹۶) و درگاهی (۱۹۹۷) پیشنهاد کردند. که نظریه PPP با رفتار موازی نرخ ارز سازگار نیست.
با این حال، تا به امروز، این نظریه برای بسیاری از اقتصاددانان معتبر است. به عنوان مثال، در همایش اخیر اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران، برخی از کارشناسان اقتصادی استدلال کردند که بانک مرکزی ایران باید با فرض تورم آمریکا، نرخ ارز را با کاهش سالانه ۶ درصدی ریال در برابر دلار تعدیل کند. بر حسب دلار و تورم ایران به ترتیب ۴ و ۱۰ درصد است.
۲. رفتار بلندمدت نرخ ارز واقعی
سایر دانشگاهیان روش دیگری را اتخاذ کردند. ابراهیمی (۱۹۹۳)، یاوری (۱۹۹۵)، پدرام (۱۹۹۸)، قاسملو (۱۹۹۸)، و ساندرجان، لازار و ویلیام (۱۹۹۹) و درگاهی (۲۰۰۱) مدل های تجربی را برای توضیح رفتار نرخ های واقعی ارز از طریق مبانی اقتصادی توسعه دادند.
برای توضیح مختصر: تولید کالاها به دو دسته کالاهای قابل مبادله و غیرقابل تجارت دسته بندی می شود. معمولاً کالاهای غیرقابل مبادله شامل اقلامی مانند برق، تامین آب، کلیه خدمات عمومی، اقامت در هتل، املاک و مستغلات، ساخت و ساز، حمل و نقل محلی، کالاهایی با هزینه حمل و نقل بسیار بالا مانند سنگریزه و کالاهایی هستند که برای رعایت آداب و رسوم یا شرایط خاص تولید می شوند. کشور.
در کشورهای صادرکننده نفت با درآمدهای نفتی رو به رشد، تأثیر کالاهای قابل مبادله بر اقتصاد بسیار چشمگیر است. از این رو، تمایز بین این دو نوع کالا در محاسبه تورم آنها نسبت به سایر اقتصادها حیاتی است.
بنابراین، با در نظر گرفتن نسبت قیمت کالاهای قابل مبادله و غیرقابل مبادله، نرخ واقعی ارز با تعدیل نرخ ارز اسمی (نرخ ارز بازار) برآورد می شود.
از این رو در مدل ارائه شده توسط درگاهی (۱۳۸۰)، نرخ واقعی ارز ایران در برابر متغیرهای بنیادی اقتصادی بررسی شده است. مدل متغیر وابسته نرخ واقعی مبادله IRR در برابر دلار آمریکا از طریق فرمول ۲ محاسبه می شود.
درگاهی در ادامه به رابطه بلندمدت بین متغیرهای بنیادی و RER پی برد. این یافته نشان میدهد که در بلندمدت، رفتار RER را میتوان با شاخصهای اقتصاد کلان، یعنی مخارج دولت، سرمایهگذاری و قیمتهای جهانی نفت توضیح داد.
متغیرهای اقتصادی اساسی به شرح زیر فهرست شده اند:
۱- مجموع درآمد صادرات
۲- رشد بهره وری کل عوامل (TFP)
۳- حق بیمه بین نرخ ارز رسمی و بازار
۴- نسبت سرمایه گذاری به تولید ناخالص داخلی
۵- نسبت مخارج دولت به تولید ناخالص داخلی
۶- نرخ رشد نقدینگی
۷- نرخ اسمی کاهش ارزش ریال
این مدل همچنین شامل پنج متغیر ساختگی برای کنترل شکستهای ساختاری و شوکهای برونزا مانند رونق قیمت نفت در سال ۱۹۷۳ و پایان جنگ ایران و عراق بود.
مهمترین یافته مدل رد این فرضیه بود که نرخ ارز IRR با مقادیر تعادلی تعیین شده توسط مدل برابری قدرت خرید همگرا می شود.
این مدل همچنین نشان داد که به دلیل مداخلات بانک مرکزی، نرخ ارز اسمی (بازار) و واقعی در ۲۰ سال گذشته همگرا نبوده است. با این حال، طی دو سال گذشته، سیاست تثبیت بانک مرکزی آمریکا، شکاف بین نرخ ارز اسمی (بازار) و واقعی (نرخ تعادلی تعریف شده توسط مبانی اقتصادی) را به کمتر از ۲۰ درصد کاهش داده است.
همانطور که توسط بسیاری از اقتصاددانان توصیه می شود، از بین بردن این شکاف گام بسیار مهمی در جهت ایجاد ثبات در بازار و نشان دادن آزادسازی اقتصادی است.
منبع: Financial Turbine