معمای اقتصادی ایران
اقتصاد ایران در چه سیستمی گرفتار شده است که علیرغم فراوانی منابع اقتصادی و در دسترس بودن منابع انسانی ماهر نتوانسته انتظارات را برآورده کند؟
این سوال توسط موسی غنی نژاد اقتصاددان برجسته در سرمقاله ای با عنوان «معمای نظام اقتصادی ایران» که در روزنامه اقتصادی دنیای اقتصاد منتشر شد، مطرح شد. ترجمه پاسخ او به شرح زیر است:
تنها راه شکستن چرخه عملکرد ضعیف دههها اقتصاد ایران، پاسخ به این سوال است.
بسیاری از اقتصاددانان مدتهاست که استدلال کرده اند که ریشه همه مشکلات ما اقتصاد تحت سلطه دولت ما است که از ملی شدن صنعت نفت به وجود آمده است. اما اقتصاد تحت سلطه دولت یک مفهوم کلی با دیدگاه های مختلف است.
دو دیدگاه متفاوت (در عین حال متداخل) در خصوص ویژگی های اقتصاد ایران اخیراً ارائه شده است. اولین مورد توسط عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی ارائه شده است. او اقتصاد ایران را شاخه ای از مرکانتیلیسم می داند که هیچ ربطی به اقتصاد بازار رقابتی ندارد.
در عوض، این یک سیستم انحصاری است که توسط گروه های ذینفع خاص با حمایت قدرت های سیاسی اداره می شود.
دیدگاه دوم توسط علی میرزاخانی، اقتصاددان ایرانی ارائه شد. او اقتصاد ایران را به عنوان یک «نظام ارباب نشینی مدرن» توصیف می کند که نسخه ای نوسازی شده از یک سیستم منسوخ در تاریخ کشور است. این دو دیدگاه ماهیت واقعی اقتصاد ایران را آشکار می کند.
مرکانتیلیسم یک رویه اقتصادی غالب در بخشهای مدرنشده اروپا قبل از انقلاب صنعتی بود، جایی که قدرت سیاسی و اقتصاد کاملاً در هم تنیده بودند. تحت چنین رژیم هایی، دولت ها به بهانه حمایت از اقتصاد ملی، کل سیستم اقتصادی را کنترل می کردند و تجارت آزاد را مسدود می کردند.
چند واحد اقتصادی بزرگ با روابط نزدیک با دولت از مزایای انحصاری برخوردار بودند. آنها بازوی اقتصادی سیاست های استعماری در صحنه بین المللی بودند. بنگاههای کوچک و متوسط تحت سلطه سازمانهای بزرگ دولتی بودند، بنابراین کل اقتصاد تحت تأثیر قدرت سیاسی و اهداف آن قرار گرفت.
مرکانتیلیسم در اروپای غربی در سالهای پایانی قرن هجدهم سقوط کرد و با اقتصادهای تا حدودی رقابتی و آزاد جایگزین شد.
برخی از ویژگیهای آن سیستم را میتوان در اقتصاد امروز ایران تشخیص داد: تقریباً همه سازمانهای بزرگ ایرانی یا دولتی یا نیمه دولتی هستند. در هر صورت، آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم توسط قدرت های سیاسی حاکم، از جمله شهرداری ها اداره می شوند. تلاش های دهه ۱۹۸۰ برای آزادسازی اقتصاد ایران و ایجاد یک بخش خصوصی قوی مستقل از دولت ناموفق بود.
تلاش ناموفق خصوصی سازی
با وجود خصوصیسازیهای انبوه در دهه ۱۳۷۹، طبق اصل ۴۴ قانون اساسی ایران، نظام اقتصادی همچنان در حوزه دولت و سوداگری باقی ماند.
بخش خصوصی واقعی به سختی ۱۰ درصد از اقتصاد را تشکیل می دهد، در حالی که پدیده عجیبی به نام بخش نیمه دولتی در اقتصاد ملی به وجود آمد.
شرکتهای این بخش تحت سلطه شرکتهای سنگین دولتی هستند، اما از آنجایی که این شرکتها توسط دولت واگذار شدهاند، در دستهبندی شرکتهای دولتی قرار نمیگیرند و باید مانند یک نهاد بخش خصوصی از مقررات بازار پیروی کنند.
با این حال، این شرکتهای بزرگ از حمایت مؤسسه بهره میبرند و گاهی از اجرای قوانین تجاری خودداری میکنند.
مفهوم سیستم ارباب نشینی مدرن می تواند به روشن شدن این پدیده جدید در اقتصاد ایران کمک کند. نظام ارباب نشینی که قدمت آن به سلسله های ایرانی مانند ایلخانی و قاجار برمی گردد، به شکلی نهادی از اجاره زمین اطلاق می شود که توسط شاه به خاندانی خاص اعطا می شود. تقسیم زمین شامل انتقال حق مالکیت نمی شود، بلکه فقط حق موقت استفاده و کسب درآمد یا منفعت از آن حق انتفاع را شامل می شود. این بدان معناست که رعایا می توانند هر زمان که پادشاه بخواهند از زمین خلع ید شوند.
سیستم مانوری بدترین راه ممکن برای استفاده از منابع اقتصادی است زیرا آزمودنی احساس تعلق به منبع تحت کنترل خود ندارد زیرا ممکن است هر زمان که بخواهد آن منبع را از دست بدهد. بنابراین، او از هر راه ممکن برای بهرهبرداری کامل از آنچه در اختیار دارد استفاده میکند و هیچ هزینهای برای افزایش بهرهوری بلندمدت آن منبع متحمل نمیشود.
یکی از اقدامات اولیه اولین مجلس ایران پس از انقلاب مشروطیت ایران (بین سالهای ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۱) لغو این سیستم نابخردانه و هدر دهنده بود. اگرچه انقلاب مشروطه پایانی بر نسخه سنتی نظام ارباب نشینی بود، اما هر زمان که فرصتی پیش می آمد، شیوه های یادآور در دوره های مختلف دوباره ظهور می کرد.
مساعدترین شرط برای ایجاد روابط جدید ارگانی، حاکمیت یک دولت تحت سلطه دولت است که در آن منابع اقتصادی از طریق مکانیسم های بوروکراتیک توزیع می شود. سیستمهای مدیریتی زمانی به وجود میآیند که مدیران دولتی اقتصاد را مدیریت میکنند، بهویژه زمانی که تعیین آنها از مقررات روشن و شفاف پیروی نمیکند و عمدتاً بر اساس ملاحظات حزبی مدیریت میشود.
در چنین شرایطی، هر صاحب منصبی میداند که مدت زمان حکومت او کوتاه است و ممکن است هر لحظه از کار برکنار شود، بنابراین باید سریعاً جیب خود را ببندد. نمونه هایی از این ادعا، حقوق های ناشایست و نجومی است که مدیران با وجود عملکرد ضعیف سازمان های نسبتاً ورشکسته خود به خود پرداخته اند.
[این رسوایی دو ماه پیش زمانی که حقوقهای متورم مقامات ارشد بانکها و شرکتهای دولتی به صورت آنلاین منتشر شد، در فضای مجازی منتشر شد.]
این رسوایی ماهیت واقعی سیستم ارکان اقتصادی ما را آشکار کرد. تحلیلگران اقتصادی قبلاً برای مدتی طولانی نسبت به این حقیقت زشت هشدار داده بودند، اما هشدارهای آنها بر سر زبان ها افتاده بود.
همینطور که صحبت میکنیم، این خطر وجود دارد که شبح اقتصاد اربابی به یک دعوای حزبی تقلیل یابد و همه چیز در حالی که سرها میچرخند، زیر فرش کشیده شود.
هدایت این مبارزه در جهت حفظ منابع ملی در خدمت منافع عمومی خواهد بود. برای این منظور، دولت و مجلس باید برای دو موضوع دستور کار تعیین کنند.
اول، آنها باید ریشههای سیستم جدید اربابداری را که به نظر میرسد با انتقال انبوه مالکیت در دهه ۲۰۰۰ و ظهور شرکتهای نیمهدولتی مرتبط است، بررسی کنند.
دوم، روزنامه نگاری تحقیقی باید از طریق تصویب پارلمان رسماً به رسمیت شناخته شود. با انجام این کار، کشور از قید و بند اقتصاد ارباب رجوع به عنوان یک چالش ملی دور خواهد زد و همچنین یک تاکتیک سیاسی تضمین شده که اکنون منحصراً توسط یک حزب سیاسی استفاده می شود، به یک ابزار نظارتی بسیار مؤثر برای کل جامعه تبدیل خواهد شد.
منبع: Financial Turbine