پرویز مشرف یکی از بهترین های پاکستان بود دیکتاتورها

0

به گزارش اخبار تازه و به نقل از Economist:

WHEN پرویز مشرف در سال ۱۹۹۸ به عنوان فرمانده ارتش پاکستان منصوب شد، او انتخاب شگفت انگیزی محسوب می شد. یک توپخانه سرسخت سابق، با شهرت شجاعت زیر آتش هند و گاه بی انضباطی، شماره سه در فهرست ژنرال هایی بود که نواز شریف، نخست وزیر وقت، برای انتخاب از میان آنها انتخاب شده بود. او همچنین در گروه برتری که پنجابی‌ها و پشتون‌ها بر آن‌ها تسلط داشتند، فردی پرت بود. آقای مشرف اهل شهر کراچی در جنوب پاکستان است. خانواده اردو زبان او در سال ۱۹۴۷ از دهلی، جایی که او متولد شد، به آنجا مهاجرت کرده بودند. واضح بود که آقای شریف، مشرف را به عنوان یک فرمانده ارتش ضعیف تصور می‌کرد که می‌توانست کنترلش کند.

این یک ترفند آشنای پاکستانی‌ها بود رهبران غیرنظامی . ذوالفقار علی بوتو هنگام انتصاب محمد ضیاءالحق به عنوان فرمانده ارتش در سال ۱۹۷۶ از همین منطق استفاده کرده بود. اما ضیا بلافاصله بوتو را در یک کودتا برکنار کرد، او را به دار آویخت و بر پاکستان حکومت کرد تا اینکه در سانحه هوایی مرموز در سال ۱۹۸۸ کشته شد. آقای شریف، به زودی آشکار شد، به طور مشابه آقای مشرف را دست کم گرفته بود. ژنرال آقای شریف را در سال ۱۹۹۹ در یک کودتا سرنگون کرد، او را به حبس ابد محکوم کرد و پاکستان را ابتدا به عنوان “رئیس اجرایی” و سپس به عنوان رئیس جمهور تا زمان استعفای وی در سال ۲۰۰۸ اداره کرد.

دهه قدرت آقای مشرف نیز از الگوی مشابه ضیاء پیروی کرد. پس از یک دوره سوء حکومت غیرنظامی، آقای مشرف اقتصاد را تثبیت کرد، اصلاحات لیبرالی را تصویب کرد، نرخ رشد را افزایش داد و سرمایه گذاران داخلی و خارجی از او حمایت کردند. همچنین مانند ضیا، حکومت آقای مشرف با یک رویداد مهم در افغانستان همسایه مصادف شد که آزمون بزرگی برای رهبری او ارائه کرد و جایگاه پاکستان را در جهان متحول کرد.

در دوران ضیاء در مورد این حمله شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ بود. در مورد آقای مشرف، این حملات القاعده در ۱۱ سپتامبر بود که توسط کهنه سربازان مقیم افغانستان در مبارزات آزادیبخش ضد شوروی که ضیا از طرف آمریکا سازماندهی کرده بود، انجام شد. تصمیم مشرف برای همکاری با آمریکا در جنگ علیه تروریسم که پس از آن به وقوع پیوست، او را به یکی از مهمترین متحدان آن تبدیل کرد. آمریکا – که در دهه ۱۹۹۰ کمک به پاکستان را قطع کرده بود – ۱۸ میلیارد دلار به عنوان حمایت نظامی و غیرنظامی از این کشور بین سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۱ مجوز داد. جورج دبلیو بوش از آقای مشرف به عنوان «مدافع قوی آزادی» یاد کرد. «در خط آتش»، زندگی‌نامه‌ای غرورآفرین که ژنرال در سال ۲۰۰۶ منتشر کرد، در فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار گرفت.

اما از نظر سیاسی. آقای مشرف اساساً با چالش مخالف ضیاء روبرو بود. اجرای مقاومت ضد شوروی در افغانستان به ضیا، با رضایت آمریکا، فرصتی برای تسریع تلاش های از پیش موجود خود برای تغییر پاکستان به سمت راست اسلامی داده بود. این به جلب افکار عمومی پاکستان در پشت جهاد کمک کرد. برای جنگ نیابتی که ژنرال‌های پاکستان به زودی علیه هند در کشمیر به راه خواهند انداخت، نیروهای اسلام‌گرای آموزش دیده را فراهم کرد. در مقابل، در حمایت از آمریکا علیه جهادگرایی، در افغانستان و فراتر از آن، آقای مشرف بر خلاف افکار پاکستان، از جمله در داخل ارتش، که به حمایت از بسیاری از نیروهای نیابتی اسلامگرای سابق خود ادامه داد، حتی زمانی که مشرف آنها را محکوم کرد.

آمریکا جایگزین کمی به او داده بود: آقای بوش گفته بود: “یا با ما هستی یا با تروریست ها.” اما چرخش آقای مشرف علیه افراط گرایی نیز یک موضوع اعتقادی شخصی بود. او بر خلاف ضیاء پارسا، یک ویسکی خوار معتدل بود و به خانم ها توجه داشت. آقای مشرف که بیشتر دوران کودکی خود را در ترکیه گذراند، جایی که پدرش به عنوان دیپلمات مستقر بود، از طرفداران مادام العمر کمال آتاتورک، اصلاح طلب بزرگ سکولار آن بود. در اوایل دوران ارتش، عشق او به موسیقی راک پاکستانی و مدهای غربی باعث شد تا او را “کاوبوی” نامگذاری کنند. به عنوان حاکم پاکستان، او ادعا کرد که برنامه «اعتدال روشنگرانه» را پیش می برد.

آقای مشرف رسانه های پاکستان را آزاد کرد، فرهنگ پاپ را تشویق کرد و اقداماتی را برای محافظت از زنان در برابر اسلام گرایان شوونیست تصویب کرد. رژیم قانونی که ضیاء ساخته بود. او همچنین در کنار دو نخست وزیر هند، آتال بیهاری واجپایی و سپس مانموهان سینگ، روند صلح جسورانه و تخیلی را آغاز کرد که به طور بی سابقه ای به حل و فصل اختلافات رقبای جنوب آسیا نزدیک می شد.

اما این واکنش شدید بود. آقای مشرف علناً به عنوان یک دست نشانده آمریکایی و هدف چندین توطئه ترور مورد توهین قرار گرفت. در عین حال، تناقضات در موقعیت او، به عنوان یک دیکتاتور روشن فکر و رهبر میانه رو ارتش اسلامی، او را در بهترین حالت به یک اصلاح طلب واجد شرایط و متحد غیرقابل اعتماد آمریکا تبدیل کرد.

جهش جهشی رشد اقتصادی که آقای مشرف بر آن نظارت می‌کرد، به قیمت نهادهای دموکراتیکی که تحت سلطه او بود، از جمله قانون اساسی و دادگاه‌ها تمام شد. مبارزات او علیه ستیزه جویی توسط احزاب سیاسی اسلام گرا که او برای مقابله با مخالفان دموکراتیک جریان اصلی خود از آنها حمایت می کرد، تضعیف شد. همچنین توسط ارتش تضعیف شد. آقای مشرف پس از خروج از سمت خود نزدیک بود آنچه را که مدت‌ها به شدت مشکوک بود اعتراف کند – که در حین مبارزه با شبه‌نظامیان در داخل، ژنرال‌های پاکستان به حمایت ضمنی از طالبان افغانستان ادامه می‌دادند، حتی زمانی که آنها در حال کشتن نیروهای آمریکایی و متحدان بودند.

در سال ۲۰۰۷، تناقضات در دیکتاتوری نسبتا روشنفکر مشرف ناپایدار شده بود. پاکستان در حال ویران شدن توسط تروریسم بود. دموکراسی محدودی که او اجازه داده بود به اعتراضات گسترده علیه حکومت او منجر شده بود. مهمترین مخالفان دموکراتیک او، آقایان شریف و بی نظیر بوتو، دوباره به مبارزات انتخاباتی بازگشتند. مشرف که خود را “ضروری” می خواند، برای مدت کوتاهی وضعیت فوق العاده اعلام کرد و قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد. اما همرزمان ارتش او و آمریکایی ها از این بی نظمی خسته شده بودند، به ویژه پس از اینکه خانم بوتو مدت کوتاهی پس از آن ترور شد. هنگامی که مخالفان مشرف در انتخابات سال ۲۰۰۸ پیروز شدند، او از ریاست جمهوری استعفا داد و به جای اینکه با روند استیضاح روبرو شود، به لندن گریخت. دولت جدید به سرعت بسیاری از تغییرات قانونی و قانون اساسی او را لغو کرد.

آقای مشرف به عنوان بازیگر درام سیاسی پاکستان باقی ماند. به زودی از مدار بلندگوهای آمریکایی – جایی که او برای مبارزه با افراط گرایی اسلامی دلار بالایی به دست آورد – خسته شد و شروع به طراحی مسیر بازگشت به قدرت کرد. او در سال ۲۰۱۳ به پاکستان بازگشت، اما با حمایت کمی از مردم و رگباری از شکایت ها مواجه شد. او از شرکت در انتخابات رد صلاحیت شد و به اتهامات متعددی از جمله همدستی در قتل خانم بوتو در حبس خانگی قرار گرفت. او حداقل از یک سوءقصد دیگر جان سالم به در برد، پیش از این، در سال ۲۰۱۶، ارتش ترتیبی داد که او برای مراقبت های پزشکی به دبی برود. او به جرم خیانت محکوم شد و غیابی به اعدام محکوم شد، حکمی که بعداً لغو شد. او که به طور فزاینده ای درگیر بیماری بود، هرگز به پاکستان بازنگشت.

این که امروزه بسیاری از پاکستانی ها از دیکتاتوری او به نیکی یاد می کنند، تا حدی اتهام جانشینان مشرف است. هیچ جانشینی به تکرار جدیت صلح خود با هند نزدیک نشده است. او همچنین آثار مثبتی را در پاکستان به جا گذاشت. آزادسازی رسانه های او موفقیتی پایدار است. شاید بیش از همه، آقای مشرف مترادف با زمانی بود که پاکستان از نظر ژئوپلیتیکی بسیار مهم بود، چیزی که کمتر پاکستانی از آن قدردانی می کرد تا زمانی که این فرصت ارائه شده سپری شود.

برای تمام کارهایش آقای مشرف تلاش کرد تا ارتباط استراتژیک پاکستان را به نفع کشورش تبدیل کند. اما مخالفان مرتجع او، نظامی و غیرنظامی، حامیان ستیزه جویی و بی نظمی، این فرصت را از دست دادند. و ممکن است دیگر هرگز نیاید. شایستگی دیکتاتور نظامی بعدی پاکستان هرچه که باشد، بعید است که او در واشنگتن، DC، مانند آقای مشرف مورد تقدیر قرار گیرد.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.