یک مورد غیر معمول از اقتصاد فرماندهی
یک اقتصاددان برجسته ایرانی گفت که ایران دارای یک نوع اقتصاد فرمانی غیرعادی است.
موسی غنی نژاد این مطلب را در قالب نظری که در سایت اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی تهران منتشر شد، بیان کرد.
از بین دو دسته اساسی سیستم های اقتصادی، اقتصاد بازار با اجازه دادن به تعامل مستقیم بین مصرف کنندگان و تولیدکنندگانی که به دنبال منافع شخصی خود هستند، عمل می کند. این در حالی است که اقتصاد فرماندهی از تخصیص منابع توسط دولت یا آژانس منصوب شده توسط دولت حمایت می کند.
تحلیل غنی نژاد به شرح زیر ترجمه شده است:
اقتصاددانان به طور کلی دو قطب افراطی را در سازماندهی نظام های اقتصادی تشخیص می دهند: اقتصاد بازار آزاد و اقتصاد دستوری. کشورها معمولاً در یک طیف بین این دو سر طبقه بندی می شوند.
عملا هیچکدام از این دو نقطه واقعی نیستند و نظام های اقتصادی کشورها بر اساس میزان نزدیکی آنها به هر یک از آنها تعیین می شود. این مقایسه ابزاری را برای ارزیابی دولت ها فراهم می کند.
به عنوان مثال، اقتصاد هنگ کنگ یکی از نزدیکترین اقتصادها به بازار آزاد است و کره شمالی در نقطه مقابل آن قرار دارد.
[طبق آخرین شاخص آزادی اقتصادی، اقتصاد هنگ کنگ برای بیست و دومین سال متوالی در سال ۲۰۱۶ این عنوان را حفظ کرد.]
عوامل زیادی برای توضیح اینکه چرا هر کشور جایگاه خاصی را در این طیف اشغال می کند، نقش دارد، از جمله ارزش ها و ایدئولوژی های حاکم در آن کشور یا تأثیر رویدادهای تاریخی بر تحولات آنها. سیستمهای اقتصادی جعبههایی در قفسههای سوپرمارکتها برای انتخاب کشورها نیستند، بلکه مجموعهای از متغیرهای اجتماعی-تاریخی هستند. این بدان معنا نیست که آنها غیرقابل تغییر هستند، زیرا می توان آنها را به سمت هر دو طرف تنظیم کرد (اقتصاد آزاد در مقابل دستور).
بسیاری از چنین تغییراتی در تاریخ ثبت شده است، اما ما باید چارچوب فرهنگی و نهادی که این تغییرات در آن انجام شده است را در نظر بگیریم.
اخیراً در یک همه پرسی، رای دهندگان سوئیسی با اکثریت قاطع پیشنهاد دریافت درآمد پایه را رد کردند، چه کار کنند یا نه. آنها آن را برخلاف ارزش های فرهنگی و منافع ملت خود می دیدند.
برخی در کشور ما اقتصاد مختلط کشورهای اسکاندیناوی را ایده آل می دانند و معتقدند بهترین ها را از مدل بازار آزاد گرفته اند و کاستی های اقتصاد دستوری را برطرف کرده اند تا پیشرفته ترین نظام اقتصادی روی زمین را ترکیب کنند.
توصیههایی در مورد مدلسازی اقتصاد ایران پس از چنین سیستمهایی منجر به تکرار اشتباهات گذشته میشود، البته ناگفته نماند که قضاوتهای انجام شده در مورد مدلهای نوردیک در وهله اول ناقص است.
در اینجا باید ابهامات پیرامون اقتصاد دستوری را روشن کنیم.
در طبقه بندی فوق، کشوری مانند سوئد ممکن است در وسط طیف قرار گیرد، دور از هنگ کنگ و بازار آزاد آن. اما در واقع، هر دو سوئد و هنگ کنگ اقتصاد خود را بر اساس کتاب بازار آزاد اداره می کنند. آنچه این دو اقتصاد را متفاوت می کند، سیستم توزیع منابع است.
در سوئد، نیمی از تولید ناخالص داخلی بر اساس قوانین اقتصاد دستوری، خارج از سیستم بازار توزیع می شود. این نسبت در هنگ کنگ و ایالات متحده بسیار کمتر است. توزیع منابع تحت تأثیر عوامل پیچیده فرهنگی و تاریخی است و نه سیستم پولسازی.
هر دو این جوامع پیشرفته بر اساس قوانین اقتصاد بازار ثروت تولید می کنند. عدم توجه به این واقعیت ممکن است منجر به درخواست توصیه های سیاسی نادرست شود.
اگر بخواهیم از تخصیص و توزیع منابع به عنوان معیاری برای طبقه بندی اقتصادها استفاده کنیم، سوئد در پیروی از اقتصاد دستوری از ایران برتری دارد، که اشتباه و گمراه کننده است.
اقتصاد ایران یک مورد غیرعادی از اقتصاد دستوری است. در ایران، دولت مالک منابع طبیعی مانند نفت، گاز و معادن است. این واحدهای اقتصادی عمده کشور را به طور مستقیم یا غیرمستقیم در اختیار دارد و اداره می کند.
در کشور ما، بر خلاف کشورهای پیشرفته مانند سوئد، برای راه اندازی یک بنگاه اقتصادی در بخش خصوصی باید با ده ها مانع اداری مقابله کنید. پس از به ثمر نشستن تلاش های شما، تعداد زیادی از بنیادها، سازمان های مالیاتی و تامین اجتماعی ادعای سهمی دارند. تهیهکنندگانی که مهارت «همراهی» ندارند، باید با تولید خداحافظی کنند.
گویی این موانع به اندازه کافی سخت نیستند، ادارات دولتی متولی قیمتگذاری میتوانند به بهانه مبارزه با گرانی و مبارزه با تورم، حلقه را بر گردن تولیدکنندگان ببندند. به زبان ساده، در کشور ما تمامی فعالیت های اقتصادی در تمامی مراحل خود توسط بوروکرات ها کنترل می شود.
چالش واقعی پیش روی اقتصاد ایران، تسلط دولت بر کل نظام اقتصادی است. متأسفانه، اکنون به اشتباه درک می شود که جبهه ای از اقتصاددانان در حال ترویج یک اقتصاد آزاد هستند، در حالی که گروه دیگر از به اصطلاح در دانش، شکل پیشرفته مدل نوردیک را ارائه می کنند که در آن دولت نقشی را ایفا می کند. نقش مهم تر.
Laissez-faire، علیرغم پیامدهای آن، در تضاد با آزادی است. یک سیستم عاری از قوانین و مقررات در نهایت منجر به تسلط قوی بر ضعیف و نابودی آزادی خواهد شد.
از سوی دیگر، مقررات بیش از حد دولتی [که در ایران صدق می کند] مانع اجرای مؤثر قوانین به معنای واقعی کلمه می شود و آزادی را به گونه ای دیگر از بین می برد.
ایجاد تعادل بین این دو کاملاً هنری است، چیزی که کشورهای توسعه یافته به آن دست یافته اند.
استقرار نظام اقتصادی کارآمد نیازمند رهایی اقتصاد و کنار زدن قید قوانین و مقررات بیش از حد است. این قوانین به نفع بوروکراتهای افراطی است و هیچ راهی برای صاحبان مشاغل باقی نمیگذارد جز اینکه برای احقاق حقوق خود به رشوه و فساد اداری متوسل شوند.
تحت این شرایط، مقررات زدایی جایگزینی برای حاکمیت قانون نیست، اما تنها ابزار اجرای آن است.
منبع: Financial Turbine