پاپ بندیکت شانزدهم مشتی آهنین در دستکش سفید بود
به گزارش اخبار تازه و به نقل از Economist:
پآترینگ در پرشور و پر شور ژان پل دوم، بندیکت شانزدهم عمل سختی را دنبال کرد. در سال ۲۰۰۵ انتظارات کمی وجود داشت. یا بهتر است بگوییم، انتظاراتی از نوع نادرست وجود داشت: اینکه مردی که از سال ۱۹۸۱ بخشدار جماعت دکترین ایمان (cdf) بود، مانند یک مدیر مسن بر کلیسای کاتولیک روم حکومت کند. بیحرم و بیتحمل، با آتش تفتیش عقاید جدید که در آن چشمهای آبی کمرنگ میدرخشد.
مرورگر شما از عنصر پشتیبانی نمی کند.
در جایی که لهستانی بودن جان پل تازه بود، آلمانی بودن جوزف راتزینگر مردم را نگران کرد. . به عنوان یک پسر در بایرن عمیقاً کاتولیک، او به خدمت هیتلریوگند استخدام شده بود و برای مدت کوتاهی برای ورماخت در حال تجزیه آموزش دیده بود. پس از آن زندگی او حوزه علمیه، استادی، دانشکده الهیات در رگنسبورگ، کالج کاردینال ها بود. او مطمئناً آنقدر آکادمیک بود که نمیتوانست به جنبههای شبانی و مردم پسند پاپ توجه کند. او مطمئناً در جوانی چنان آموزش دیده بود که به اطاعت پاشنه-کلیک بپردازد که هرگونه تحریک لیبرالیسم در کلیسا زیر مشت ظریف او له می شد.
اما همانطور که سلف او، در پشت جمعی گرم، قفسهای از فولاد سرد داشت، «روتوایلر» بندیکت در مقدسترین دفتر کار به طرز شگفتانگیزی نرم و حتی ترسو نشان داد. سمت. او در مورد گربه ها خال خال بود، ولگردهای رم را نوازش می کرد و به آلمانی با آنها چت می کرد. او نواختن موتزارت را با پیانو دوست داشت و در شبهای گرم تابستان در محل اقامت پاپ کاستل گاندولفو، مردم محلی را از پنجرههای باز به سروصدا میپرداخت. ریشه های باواریایی او در علاقه به کوفته سیب زمینی و سوسیس باقی مانده است. او که تقریباً تا حد ابهام از مد آگاه بود، لباسهای بافته شده از طلا را به سبکی که آخرین بار پل پنجم، پاپ بورگزی پوشیده بود، سفارش داد و دوست داشت زیر لباسهای سفید خالص خود دمپایی قرمز گوچی بپوشد.
جهانگردی پاپ که اکنون مورد نیاز است، این مرد را خسته کرد، کسی که دعا کرده بود قبل از اینکه مانتو سفید بر سرش بیفتد در کتابخانه واتیکان پنهان شود. و تصمیم رادیکال و انفرادی او تصمیم بازنشستگی در فوریه ۲۰۱۳، اولین بار توسط یک پاپ به مدت ۶۰۰ سال، ثابت کرد که او چقدر سرسخت است. کار را پیدا کرد اما شیرینی سادهای در رفتار او وجود داشت که باعث شد جوانان او را دوست داشته باشند و ملکه الیزابت، رئیس کلیسای انگلستان، زمانی که در سال ۲۰۱۰ با او در هالیرودهاوس اقامت کرد، تقریباً با پاپیستی راحت شد. او تعلیم داد که جوهر مسیحیت شادی ناب است، لذتی که عشق خدا بی پایان است، مانند آواز خرچنگ که در لحظه ای که در ژوئن ۱۹۵۱ مقدّس شد، از محراب شنید. اولین بخشنامه او، Deus Caritas Est، تماماً در مورد آن عشق بود، eros و agape انسان برای خدا و خدا برای انسان. و یک بار به روزنامهنگاران گفت که شاید انسانها، مانند فرشتهها، میتوانند کمی پرواز کنند، اگر خودشان را خیلی جدی نگیرند.
عذرخواهی که او سختتر یافت. با این حال، به نظر میرسید که جهان از او انتظار داشت: یک عذرخواهی از یهودیان به دلیل بیتفاوتی آشکار واتیکان به هولوکاست، و دیگری از هزاران قربانی کشیشهای پدوفیل در اروپا و آمریکای شمالی. او به شیوه خودش و به قولی نهادی گفت متاسفم. یک دعای عمومی برای صلح در خاورمیانه بین بلوک های دیوار ناله در اورشلیم رانده شد. او در مالت برای کودکان آزار دیده گریه کرد و اشک های صادقانه پیرمردی که احساس می کرد فعالیت های کشیش های خطاکار «لکه ای» و «کثافتی» بر کلیسا گذاشته است. اما در دوران اوج خود در cdf، جایی که او با انرژی جان پل دوم را متقاعد کرده بود که به او اجازه رسیدگی به چنین مواردی را بدهد، نامههایی نوشته بود که توصیه میکرد متخلفان باید به بخشهای دیگر منتقل شوند و هرگونه تحقیقات داخلی انجام میشد. ساکت است.
هوش کاوشگر او که در بخشنامه هایش می درخشید، گاهی او را به دردسر می انداخت. او در یک سخنرانی در رگنسبورگ در سال ۲۰۰۶، که خواستار گفتگو بین ایمان و عقل بود، اظهار داشت که محمد تنها “چیزهای شیطانی و غیرانسانی” را به جهان آورده است. مطبوعات ترجیح دادند توجه نکنند که این یک نقل قول از قرن چهاردهم بیزانس است. او که در مطالعهاش خمیده بود، اغلب عمداً از مشاوران رسانهای بی بهره بود و فقط با ذهنهای سختگیر، پاک و پیچیدهای مانند ذهن خودش در تماس بود.
آن ذهن ها محافظه کار بودند. او برای مدتی از اصلاحطلبان کلیسا پیروی کرده بود و هانس کونگ، مشهورترین الهیدان لیبرال را در توبینگن میشناخت. اما هیاهوی دهه ۱۹۶۰ به او آسیب وارد کرد. پست او در cdf ایجاب میکرد که بدعتها را از بین ببرد و آموزههای خود را دوباره مطرح کند، و او این کار را کرد. گردابی از هیجان در سال ۲۰۱۰ شروع شد، زمانی که او در جریان یک مصاحبه شش ساعته با پیتر سیوالد، روزنامهنگار آلمانی، اجازه داد که استفاده از کاندوم علیه کمک ممکن است “گامی در جهت جلوگیری از کمکهای کوچک” باشد. راهی برای جنسیت انسانیتر دیگر». این یک پیام انفرادی بود که کاندوم باعث بدتر شدن کمک شد. به هر حال، این پاپی بود که دو سال قبل نامه ای صادر کرده بود که در آن اجازه استفاده عمومی تر از آیین قدیمی تریدنتین (کامل با یهودی ستیزی) را می داد، که در آن کشیش ها به جماعت پشت کردند و مؤمنان جایگاه خود را می دانستند. او نوشت که کاتولیکها اشتباه میکردند که تصور میکردند شورای دوم واتیکان در سالهای ۱۹۶۲-۱۹۶۵ خلاقیت را در مراسم مذهبی یا هر چیز دیگری مجاز دانسته است.
در بالای تپه
در دوران سلطنت جانشین پرشور اصلاح طلب خود، فرانسیس، او در صومعه ای که در آن زندگی می کرد تا حد زیادی دور از چشم بود. بالای تپه. به نظر میرسید که او با خوشحالی با نقش بیسابقهاش تطبیق مییابد، اگرچه ترجیح میداد «پدر بندیکت» ساده باشد. او شرکت فرانسیس را دوست داشت و هرگز آشکارا با او مخالفت نکرد و به مصاحبهکنندگان نادری گفت که در مورد همه چیز کاملاً موافق هستند. همین امر در مورد درباریان اطراف او صدق نمی کند، «شبکه رگنسبورگ» متشکل از محافظه کاران و سنت گرایان، در تماس نزدیک با رسانه های راستگرای آمریکایی، که او را سنگ محک توطئه و مقاومت خود می دانستند. در بندیکت و در اظهارات گذشته اش، آنها ابزاری برای نجات کلیسا از بدعت و بدعت دیدند.
او در آن زمان برای چنین نقشی بسیار پیر و ضعیف بود. حتی اگر او آن را می خواست. او تقریباً به طور قطع این کار را نکرد. اما شکی وجود نداشت که این مردی بود که نسبیت برای او بزرگترین شر در دنیای مدرن بود و درستی اعتقادی مطمئن ترین محافظ در برابر آن بود. و هیچ کس نباید از این موضوع تعجب می کرد. ■