وقتی بعد از ۱۴ سال از مایکروسافت تعدیل شدم، غرق در شادی بودم. این همان چراغ سبزی بود که برای شروع کسبوکار شخصیام به آن نیاز داشتم.

- تاتیانا تپووا پس از تعدیل شدن از مایکروسافت در ماه ژانویه، شرکت خود را تأسیس کرد.
- موفقیت کارآفرینانه پسرش به او انگیزه داد تا رؤیاهای دیرینه خود برای راهاندازی کسبوکار را دنبال کند.
- او اکنون کنترل برنامه زمانی خود را در دست دارد و از آزادی حاصل از کارآفرینی لذت میبرد.
این مقاله بر اساس گفتگویی با تاتیانا تپووا، کارآفرین ۴۹ ساله ساکن ردموند، واشنگتن، تهیه شده و برای اختصار و وضوح بیشتر ویرایش شده است.
من یک کارآفرین با دکترای اقتصاد و دو مدرک کارشناسی ارشد هستم و در حال حاضر دوره MBA را میگذرانم. همچنین، در زمینه هوش مصنوعی پیشبینانه یک حق ثبت اختراع در آمریکا دارم، یک شخصیتشناس معتبر هستم و در حوزه ارتباطات غیرکلامی، تحلیل صدا و گفتار نیز گواهینامه دارم.
در ابتدای مسیر شغلیام، بهعنوان تحلیلگر کسبوکار در شرکت بوئینگ کار میکردم و در آنجا مسئولیت رهبری طرحهای جهانی رضایت مشتری و تحلیلهای مشارکت کارکنان داخلی را بر عهده داشتم.
در ماه مه ۲۰۱۱، بهعنوان مدیر ارشد تحقیقات به مایکروسافت پیوستم. از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۵، به سمت دانشمند ارشد داده و علوم کاربردی منتقل شدم و در آنجا یک مدل هوش مصنوعی برای پیشبینی خرابیهای سختافزاری توسعه دادم و به ثبت رساندم.
وقتی بعد از ۱۴ سال از مایکروسافت تعدیل شدم، بهجای جستجو برای یک شغل شرکتی جدید، شرکتی به نام «وان نانوربال اکوسیستم» (One Nonverbal Ecosystem) را تأسیس کردم. اکنون به مدیران اجرایی آموزش میدهم که چگونه بر فضای اطراف خود مسلط شوند و حضوری قدرتمند از خود به نمایش بگذارند.
در ماه ژانویه ایمیلی از مایکروسافت دریافت کردم که به من اطلاع میداد تعدیل شدهام
اولین واکنش من ناباوری و شادی محض بود. تلفن را برداشتم و با یکی از دوستانم تماس گرفتم تا این خبر را با او در میان بگذارم.
بیش از یک سال بود که به فکر ترک کار و راهاندازی شرکت خودم بودم، اما پس از یک شغل باثبات ۱۷ ساله در بوئینگ و مایکروسافت، این تصمیم آسانی نبود.
حتی یک نامه استعفا در پیشنویسهایم ذخیره کرده بودم و منتظر لحظه مناسب بودم. وقتی تعدیل نیرو اتفاق افتاد، حس کردم این یک چراغ سبز است و از این بابت سپاسگزار بودم.
مایکروسافت با پرداخت سنوات و پوشش بیمه درمانی، برای من شفافیت و یک پشتوانه مالی ایجاد کرد که به من اجازه داد بدون فشار فوری نگرانیهای مالی، کسبوکارم را پایهریزی کنم.
یکی از بزرگترین انگیزههای من برای راهاندازی شرکت شخصیام، پسرم بود که یک تاجر موفق است
من شاهد بودم که او چگونه از صفر شروع کرد و بهعنوان یک کارآفرین در صنعت ساختوساز، کسبوکار تحسینبرانگیزی را بنا نهاد. او به دانشگاه علاقهای نداشت و من نمیدانستم سرنوشتش چه خواهد شد، اما به او گفتم که این بهترین زمان برای تجربه کردن است. اگر موفق میشد، عالی بود و اگر نه، باز هم تجربه ارزشمندی به دست میآورد. من همیشه معتقد بودهام که ما یا برنده میشویم یا یاد میگیریم؛ چیزی به نام شکست وجود ندارد.
مشاهده مسیر او مرا تشویق کرد تا همان گام را بردارم. من از ۳۰ سالگی میخواستم کسبوکار خودم را راهاندازی کنم، اما شرایط زندگی باعث شد آن رؤیا را به تعویق بیندازم.
اما اکنون، فرزندانم بزرگتر شدهاند و من مدارک تحصیلی و تجربه لازم را دارم. میدانم که اگر بخواهم، همیشه میتوانم به کار در شرکتها بازگردم.
در شرکتهای بزرگ فناوری آموختم که ترس، و نه جاهطلبی، به محرک اصلی عملکرد تبدیل شده است
یک بار در مایکروسافت، در میانه یک جلسه بررسی حادثهای بسیار حساس بودیم؛ از آن جلساتی که همه تحت فشار هستند زیرا میلیونها کاربر میتوانستند تحت تأثیر قرار بگیرند.
در ظاهر، تیم باانگیزه و کاملاً درگیر به نظر میرسید، اما وقتی بعداً بهصورت خصوصی صحبت کردیم، بسیاری از همکارانم اعتراف کردند که از ترس سرزنش شدن در صورت بروز مشکل، کار میکردند.
آن لحظه به من نشان داد که عملکرد در محیطهای شرکتی چقدر اغلب از ترس ناشی میشود تا انگیزه واقعی. ترس میتواند نتایج کوتاهمدتی ایجاد کند، اما در بلندمدت پایدار نیست. من آموختم که افراد زمانی بهترین عملکرد خود را دارند که احساس اعتماد و شفافیت کنند، نه زمانی که تلاش میکنند از مجازات دوری کنند.
این دقیقاً همان تصویری است که من از کارآفرینی دارم: مشغول بودن، اما با شرایط خودم
من رسماً کسبوکارم را در بهار ۲۰۲۵ راهاندازی کردم. برخی روزها ۱۶ ساعت کار میکنم و عاشق آن هستم و روزهای دیگر ممکن است اصلاً کار نکنم. من تصمیم میگیرم چه زمانی و چه کاری انجام دهم. از یادگیری چیزهای جدید واقعاً لذت میبرم و این دنیایی کاملاً جدید برای من است.
گاهی اوقات، احساس میکنم غرق شدهام زیرا ۱۰۰ ایده در ذهنم با هم رقابت میکنند، بنابراین باید روی تمرکز کردن کار کنم.
در رسانهها مطالبی از من منتشر شده، در پادکستها صحبت کردهام، اولین دوره آنلاین خود را ساختهام، به تیمهای کسبوکارهای کوچک آموزش دادهام و با افراد سطح بالا کار کردهام؛ کارهایی که قبلاً هرگز انجام نداده بودم. اخیراً اولین کارمندم را بهصورت پارهوقت استخدام کردم.
ای کاش زودتر میدانستم که انزوا آن چالشی نیست که انتظارش را داشتم
برای من، در واقع برعکس است. من عضو جوامع و گروههای بسیاری هستم، به طوری که اغلب مجبورم برای تمرکز بر اولویتهای اصلیام، کمی فاصله بگیرم.
تفاوت واقعی با زندگی شرکتی این است که اکنون، حتی زمانی که احساس میکنم غرق در کار هستم، این به خاطر انتخابهای خودم است و این حس آزادی میدهد.