تغییر حس خود در روانپریشی به سطح نخاع ردیابی شد
توسط اریک دبلیو. دولن
![[عکس از Adobe Stock]](https://dl.freshfeed.ir/pic/2025-11/Pez-10602-2025-11-09-07-11-56-n0nprm.webp)
[عکس از Adobe Stock]
یک مطالعهٔ اخیر نشان میدهد که افراد مبتلا به اختلالات روانپریشی حسهای خود‑تولید، مانند لمس خود یا ضربان قلب، را متفاوت از افراد بدون این شرایط پردازش میکنند. این پردازش تغییر یافته نه تنها در مغز، بلکه در سطح نخاع نیز مشاهده میشود و میتواند بر حس بنیادی خود تأثیر بگذارد. یافتههای منتشر شده در Molecular Psychiatry نگاهی عمیقتر به زیرساختهای زیستی اختلال در حس خود در روانپریشی فراهم میکنند.
اختلالات روانپریشی مانند اسکیزوفرنی اغلب با اختلال در حس خود همراه هستند. این میتواند در قالب علائمی چون توهم یا هذیانه بروز کند؛ بهطوری که افراد ممکن است افکار یا اعمال درونی خود را به منبع خارجی نسبت دهند.
یک گروه از دانشمندان، عمدتاً از دانشگاه لینکاپینگ در سوئد، به بررسی این فرض پرداختند تا ببینند سیستم عصبی چگونه حسهای خود‑تولید را در مقایسه با حسهای بیرونی پردازش میکند. هدف آنها استفاده از روشهای گوناگون برای بهدست آوردن تصویری جامع از پردازشهای مرتبط با خود در سیستمهای حسی مختلف بود.
«اسکیزوفرنی یک اختلال پیچیده است و سازوکارهای عصبی‑زیستی زیربنایی آن هنوز بهطور کامل درک نشدهاند. بهویژه، چگونگی شکلگیری و تثبیت توهمات و هذیانها هنوز مبهم باقی مانده است»، گفت ریبکا بوهم، استاد مشارک در مرکز علوم اعصاب اجتماعی و عاطفی دانشگاه لینکاپینگ.
«ما فرض کردیم که اختلال در توانایی تشخیص حسهای خود‑تولید میتواند منجر به این علائم شود؛ بهعنوان مثال، وقتی افکار خود بهعنوان «خود‑تولید» شناخته نمیشوند، ممکن است تجربهٔ صدای درونی یا حس کنترل توسط نیروهای خارجی بوجود آید. برای لمس نیز وضعیت مشابه است: عدم شناسایی حسهای لمسی خود‑ایجاد شده میتواند احساس «چیزی دیگر» که شما را لمس میکند را بهوجود آورد؛ سپس مغز سعی میکند این حس را توضیح دهد – شاید با داستانی کاملاً غیرمنطقی، چرا که مغز همیشه به دنبال یافتن علل برای تجربههای خود است. برای مثال میتواند این ایده را مطرح کند که یک شیطان نامرئی شما را دنبال میکند و از طریق لمس شما را کنترل میکند.»
تیم پژوهشی مجموعهای از آزمایشها را با ۳۵ بیمار تشخیصدادهشده با اختلالات روانپریشی و ۳۵ مشارکتکننده سالم که از نظر سن و جنسیت با آنها مطابقت داشتند، انجام داد. این آزمایشها برای اندازهگیری واکنشهای عصبی و رفتاری نسبت به لمس و سیگنالهای داخلی بدن طراحی شده بودند.
«یک تصور رایج این است که اسکیزوفرنی به معنای داشتن دو یا چند شخصیت است»، بوهم اشاره کرد. «اسکیزوفرنی یک وضعیت روانپزشکی پیچیده است که افراد مبتلا در آن علائمی نظیر توهم و هذیانه را تجربه میکنند، اما همچنین افسردگی، نقص اجرایی و مشکلات در تعاملات اجتماعی نیز دارند.»
در بخشی از مطالعه، شرکتکنندگان تحت تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) قرار گرفتند؛ روشی که فعالیت مغزی را از طریق تغییرات جریان خون اندازهگیری میکند. در طول اسکن، از آنها خواسته شد تا حرکات یا لمسهای ملایمی را بر بازوی چپ خود انجام دهند یا دریافت کنند. شرایط شامل لمس خودشان، لمس توسط محقق، و لمس یک بالش بهعنوان کنترل حرکتی بود.
نتایج نشان داد که وقتی افراد مبتلا به روانپریشی خود را لمس میکردند، ناحیهای در مغز به نام شاخ فوقانی راست (right superior temporal gyrus) فعالسازی قابلتوجهی بیشتری نسبت به گروه کنترل نشان داد. در افراد سالم، معمولاً در واکنش به لمس خود، فعالیت مغز کاهش مییابد؛ این پدیده به این دلیل است که حس پیشبینیپذیر است. افزایش فعالسازی در گروه بیماران نشان میدهد که ممکن است عدم تطابق بین پیشبینی مغز از حس و اطلاعات حسی واقعی وجود داشته باشد.
برای بررسی پردازش حسی در مرحلهای حتی پیشرستر، پژوهشگران از تکنیکی برای اندازهگیری پتانسیلهای حسی‑تحریکشده (somatosensory evoked potentials) استفاده کردند. این روش شامل تحویل پالسهای الکتریکی کوچک و غیردردناک به عصب دست و سپس ضبط سرعت و قدرت سیگنال همانند ارتقای آن به سمت نخاع و مغز میشود. این اندازهگیریها در شرایط مختلفی از جمله خود‑لمس و لمس دیگران انجام شد.
در گروه کنترل، تفاوت قابلسنجشی در زمانبندی سیگنال در سطح نخاع بین خود‑لمس و لمس دیگران مشاهده شد. برای گروه بیماران، این تمایز بهمراتب کمتر بود که نشان میدهد توانایی تمایز بین خود و دیگر ممکن است در سطح بسیار پایهای سیستم عصبی تغییر کرده باشد.
یک آزمایش رفتاری نیز حمایت بیشتری برای این یافتههای عصبی فراهم کرد. پژوهشگران آستانههای لمسی شرکتکنندگان، یعنی کمترین فشار قابلاحساس، را با استفاده از مجموعهای از الیاف نازک اندازهگیری کردند. این آزمون نیز همزمان با خود‑لمس و لمس دیگران انجام شد.
شرکتکنندگان سالم تمایل داشتند حساسیت کمتری نسبت به الیاف در هنگام لمس خود داشته باشند، که با این ایده همخوانی دارد که مغز ادراک حسهای پیشبینیپذیر و خود‑تولید را کاهش میدهد. بیماران روانپریشی این تفاوت حساسیتی بین دو حالت را نشان ندادند که نشانگر اختلال در این مکانیزم فیلترینگ حسی است.
پژوهشگران همچنین به بررسی بیندرونیاحساسی (interoception) پرداختهاند؛ یعنی حس وضعیت داخلی بدن. شرکتکنندگان وظیفهٔ تشخیص ضربان قلب را انجام دادند؛ یعنی سعی میکردند با فشار دکمهای همزمان با ضربان قلب خود، بدون احساس نبض، زمانبندی کنند. بیماران در این کار نسبت به گروه کنترل کمتر دقیق بودند. هر دو گروه در یک وظیفهٔ کنترل که در آن به یک ضربان قلب ضبطشده همگام میشدند، بهطور مشابه عمل کردند؛ بنابراین مشکل خاص به درک سیگنالهای داخلی مربوط میشد نه به توجه کلی یا هماهنگی حرکتی.
در نهایت، پژوهشگران پتانسیلهای ناشی از ضربان قلب (heartbeat‑evoked potentials) را که پاسخهای الکتریکی مغز به سیگنالهای قلب هستند، اندازهگیری کردند. تحلیلها نشان داد که بیماران روانپریشی پاسخ مغزی کمتری به سیگنالهای ضربان قلب خود نشان دادند.
این نتایج بیندرونیاحساسی نشان میدهند که اختلال وسیعی در پردازش سیگنالهای داخلی خود‑تولید وجود دارد، که برای حفظ حس ثابت از بدن خود ضروری هستند. پژوهشگران همچنین یافتند که درجهٔ تغییر در معیارهای لمسی با شدت برخی علائم مرتبط است و فعالیت مغزی هنگام خود‑لمس پیشبینیکنندهٔ قویای برای تشخیص گروه بوده است.
نتایج نشان میدهند «این اساسی است که ما همه بتوانیم تمایز بین «خود» و «دیگر» را حفظ کنیم»، بوهم به PsyPost گفت. «این تمایز پایهای خود‑دیگر، پایهٔ تجربهٔ خود ماست. اگر این توانایی بهگونهای تغییر یا مختل شود، حس بالاترِ خود نیز تحت تأثیر قرار میگیرد.»
«اسکیزوفرنی، وضعیتی که در اینجا بررسی کردیم، نمونهای از چنین تغییراتی است. پیشتر پیشنهاد شده بود که اسکیزوفرنی میتواند بهعنوان اختلالی در حس خود درک شود. نکتهٔ کلیدی دیگر این است که این اختلاف نه تنها در مغز احساس میشود، بلکه در پردازشهای پیشدستی نیز تأثیر دارد؛ همانطور که در مطالعهٔ ما پردازش عصبی خود‑یا دیگر‑لمس در نخاع نشان داده شد.»
اما همانطور که همهٔ پژوهشها، این مطالعه نیز محدودیتهایی دارد. نمونهٔ بیماران تحت مصرف دارو بود که ممکن است پردازشهای حسی را تحت تأثیر قرار دهد، اگرچه پژوهشگران تحلیلهای تکمیلی انجام دادند که اثر واضحی از دارو نشان نداد. بیماران همچنین سطوح نسبتاً پایینی از علائم فعال داشته و ترکیبی از اختلالات روانپریشی مختلف را شامل میشدند.
پژوهشگران پیشنهاد میکنند که کارهای آینده میتوانند افراد را در مراحل اولیه بیماری یا پیش از آغاز درمان بررسی کنند تا ببینند آیا این یافتهها همچنان پابرجا هستند. بررسی عمیقتر این سازوکارها میتواند مسیرهای جدیدی برای درمانهای هدفمند جهت اصلاح اختلالات اساسی حسی و پردازش خود در روانپریشی باز کند.
«آزمایشگاه من حس خود را در شرایط روانی و زندگیهای مختلف مطالعه میکند»، بوهم گفت. «ما نیز تمایز خود‑دیگر را در اوتیسم، ADHD و آنوریکس بررسی کردهایم. در جدیدترین مطالعهٔ خود، قصد دارم بررسی کنم حس خود در زمان غممستیزی، یعنی هنگام از دست دادن عزیز، چگونه تغییر میکند و آیا افراد با غمانگیزی پیچیده میتوانند با استفاده از مادهٔ روانگردان سیلوسایبین بهتر حمایت شوند.»
مطالعه با عنوان «پردازش تغییر یافتهٔ حسهای خود‑تولید در روانپریشی در سطوح قشری و نخاعی»، توسط پائولا سی. سلامونه، آدام انمالم، رینوود کالدویج، ماری آمان، شارلوت مدلی، میچال پیترزاک، هاکان اولوسون، آندریا یوهانسون کاپوزان و ریبکا بوهم نوشته شده است.