به تو، آن‌ها غذا هستند. به من، آن‌ها حیوانات خانگی کامل‌اند.

0

چگونه می‌تواند موجودی با چنین مغزی کوچک این‌قدر به من آموزش بدهد؟

توسط ایگوین وست‑نایتس

کسی که میگو خانگی را با قلاده می‌برد
تصویر توسط Slate. عکس‌ها توسط Getty Images Plus.

دو ماه پیش، دوست‌پسرم به‌‌طور تصادفی کشفی کرد که مسیر زندگی‌مان را تغییر داد. این کشف این بود که می‌توان میگوها را به‌عنوان حیوانات خانگی نگهداری کرد. او روزی گفت: «ببین چه چیزی پیدا کردم»، و لینکی از یک ساب‌ردیت شگفت‌انگیز و بسیار محبوب به نام r/shrimptank برایم پیامک کرد. اینجا جامعه‌ای پررونق از افرادی بود که ایده‌ای کاملاً جدید برای ما تأیید می‌کردند: میگوها می‌توانند نه تنها غذا بلکه حیوانات خانگی باشند. آن‌ها به‌یکدیگر در مورد تانک‌های «آکوآسکاپ» زیبا تبریک می‌گفتند، عکس‌های میگوهایشان که در حال خوردن چوبک‌های خشک اسفناج بودند را به‌اشتراک می‌گذاشتند و جشن می‌گرفتند وقتی یکی از میگوها باردار می‌شد، که در جامعه به‌عبارت «berried» یا «تخم‌دار» شناخته می‌شود و با یک شاخه از «shrimplet»ها پرورش می‌یابد. رنگ‌هایشان به‌صورت «کدو حلوایی عالی»، «یاقوت سبز»، «رویای آبی» و «ماری خون‌آلود» توصیف می‌شد. ما شیفته شدیم. او چند روز پس از اولین غوطه‌ور شدن در r/shrimptank برایم پیامک کرد: «اگر این هفته از مطالعه دربارهٔ صنعت میگو دست نکشم، محکوم می‌شوم». و ما واقعاً محکوم شدیم؛ محکوم به نگهداری میگو. تانک کمتر از دو هفته پس از آن رسید.

شاید هنوز از این که میگوها می‌توانند به‌عنوان یکی از گزینه‌های حیوانات خانگی باشند، بی‌خبر باشید. من از یک بی‌تعصبی نسبت به میگو به‌عنوان حیوان خانگی به یک مدافع سرسخت تبدیل شدم. این‌ها بهترین حیوانات خانگی هستند و من الآن سعی می‌کنم شما را قانع کنم که شما نیز صاحب شجاعانهٔ یک گروه میگو باشید.

برای راه‌اندازی یک تانک میگو حدود ۱۵۰ دلار هزینه می‌برد. از آن پس، تانک تبدیل به یک اکوسیستم خودکفا می‌شود. میگوها عمدتاً بایوفیلم می‌خورند؛ ماده‌ای که توسط گیاهان در تانک تولید می‌شود. آن‌ها حدود یک تا دو سال زندگی می‌کنند، زمان کافی برای ایجاد علاقه، اما نه به‌عنوان یک تعهد مادام‌العمر. کارشناسان معمولاً توافق دارند که نگهداری یک کلن میگو در تانکی به‌حجم تنها ۱۰ لیتر، که به‌ اندازهٔ کافی کوچک است تا روی میز کار یک فرد متوسط قرار گیرد، کار اخلاقی و انسانی است.

شاید به «Sea Monkeys» (میمون‌های دریایی) به یاد آورده باشید. من هم در کودکی چندتا داشتم. این‌ها هم میگو بودند؛ میگوهای نمکی. بسیار، بسیار کوچک و به‌طور ناگوار ناامید‌کننده، چرا که تبلیغات نشان می‌داد شما می‌توانید آن‌ها را آموزش دهید، در حالی که این امکان‌پذیر نیست. آگهی‌ها همچنین میمون‌های دریایی را به شکل مردان و زنان نیمه‌ماهی نشان می‌دادند، در حالی که موجودات میکروسکوپی بی‌شخصیتی که از تخم‌های خشک‌شدهٔ کوچکشان می‌آمدند، هرگز نمی‌توانستند به این تصویر برسند.

از سوی دیگر، میگوهای آب شیرین واقعاً دلنشین‌اند. پس از نصب گیاهان و تصفیه مناسب آب، ما به منظور خرید اولین میگو به یک محلهٔ مسکونی در نزدیکی خانهٔ دوست‌پسرم در شمال لندن رفتیم. این معامله شبیه یک معاملهٔ مخدر به‌نظر می‌رسید، چون فروشنده میگو، مردی اسلاوی بزرگ که فقط با نام راب شناخته می‌شد، آدرسی نزدیک به خانه‌اش به ما داد اما در حقیقت منزل خود نبود. او از یک دروازهٔ پشتی بیرون آمد و در خیابان به ما رسید، چیزی را درون روزنامه پیچیده داشت. داخل یک کیسهٔ پلاستیکی بزرگ، پنج میگو قرمز که انتظار می‌رفتیم و یک میگو نوزاد (shrimplet) به‌عنوان جایزه بود. طول آن‌ها تنها چند سانتی‌متر بود—بزرگتر از Sea Monkeys، نه خیلی، اما به‌انداز کافی برای احساس یک موجود واقعی. راب گفت که در مجموع ۲۵ تانک میگو دارد و به مدت ۱۰ سال است که میگوها را نگه می‌دارد. او گفت حدود دو ماه دیگر باید دوباره تماس بگیریم: «زردها و آبی‌های من در حال تولیدمثل‌اند و به‌زودی میگوهای نوزاد بیشتری نیاز به خانه دارند». او بستهٔ روزنامه‌ای را به دوست‌پسرم داد. «آنها را گرم نگه دارید»، گفت، «و مراقبت خوبی از آن‌ها داشته باشید».

آن‌ها ما را مسحور کرده‌اند. گاهی بسیار ساکن می‌ایستند تا به‌دلیل نامعلومی یکی از آن‌ها حرکت کند، سپس همه به‌سرعت به مکان‌های جدید می‌پرند. نحوهٔ شنا کردنشان در آب، در حالی که پاهای کوچکشان به‌سرعت در حال لرزش هستند، هنوز تازه‌است. برخی از میگوهای شجاع‌تر دوست دارند بر روی حباب‌های خروجی فیلتر بایستند و از آنچه می‌توان آن را ماساژ میگو دانست، لذت ببرند. وقتی رشد می‌کنند، پوستهٔ خارجی خود را می‌اندازند و پوستهٔ جدیدی می‌سازند، و پوستهٔ قدیمی را در کف تانک می‌گذارند. صبح‌ها یافتن آنها هیجان‌انگیز است؛ این قطعات کوچک شبیه به شبح هستند که نشان می‌دهند میگوها به‌خوبی رشد کرده‌اند.

دستهٔ دوم میگوها یک هفته پس از اولین بار، این بار زرد، وارد شد. چند روز بعد، شخصی در Gumtree (معادل بریتانیایی Craigslist) با چند میگو آبی و نارنجی برای فروش ظاهر شد. دوست‌پسرم نیز آن‌ها را خرید. او گفت: «بعد از این، قول می‌دهم که ادامه ندهم»، که نه باور می‌کنم و نه تأیید می‌کنم. من هم به میگوها علاقه‌مند شدم. ما آن‌ها را می‌شناسیم. بزرگ‌ترین میگوی زرد، یکی از آسان‌ترین میگوهایی که می‌توان از بقیه تشخیص داد، با نام ژان شرمپتون (Jean Shrimpton) – نام یک بازیگر انگلیسی – نامگذاری شده است. میگوی دیگری وجود دارد که دوست دارد مواد زائدی که در اطراف فیلتر فوم آب جمع می‌شود بخورد، اما نمی‌تواند به‌قدر کافی نزدیک شود تا تمام خوراک خود را دریافت کند، بنابراین یک دست بسیار کوچک دراز می‌کند تا لقمه‌ها را بگیرد. یکی از میگوهای آبی تیره اکنون «berried» (تخم‌دار) شده است. او روزهایش را در حال غذا خوردن می‌گذراند و با پاهایش لانهٔ تخم‌هایش را می‌چرخاند؛ من یاد گرفته‌ام که این کار برای تأمین کافی اکسیژن برای تخم‌هاست.

دوستان دائماً از ما می‌پرسند هدف نهایی میگوها چیست. آیا در نهایت قصد داریم آن‌ها را بخوریم؟ سؤال عادلانه‌ای است: میگو غذاست. اما علاوه بر این‌که حتی اگر تمام میگوهای موجود در تانک را سرخ کرده و بخورید، این‌هم زمان کافی برای یک لقمه بزرگ نیست؛ حتی در این مرحلهٔ اولیهٔ مالکیّت میگو، پرسیدن چنین سؤال عجیبی به‌نظر می‌آید. نه، برنامهٔ ما خوردن این حیوانات خانگی نیست. یکی از قوانین r/shrimptank این است: «به میگوهای ما احترام بگذارید: این یک فضای خوش‌آمدگو برای میگوها و افرادی که به آن‌ها اهمیت می‌دهند، است. دربارهٔ خوردن حیوانات خانگی‌مان شوخی نکنید و ما نیز دربارهٔ خوردن حیوانات شما شوخی نخواهیم کرد».

از داشتن این میگوهای خانگی لذت می‌بردم. اما به‌زودی پس از پر شدن تانک، احساساتم نسبت به آن‌ها به‌گونه‌ای تغییر کرد که پیش‌بینی نمی‌کردم. وقتی تصمیم گرفتم دربارهٔ میگوها بنویسم، هدفم فقط این بود که شما، خواننده، را به ایدهٔ داشتن این حیوانات خانگی شاد، غیرمعمول و آسان‌مدیریت متقاعد کنم. سپس ناگهان سگ خانواده‌مان باید به‌جا گذاشته می‌شد.

او مدتی با کولیت درگیر بود، اما این بار آن‌قدر بیمار شد که ادامه‌حیاتش ممکن نبود. من سگ کوچک‌ام را خیلی دوست داشتم. او یک تاسی‌نژاد کوچک (مینی دشوند) بود و نامش لیلی بود. او به‌طور فوق‌العاده‌ای مهربان بود و چشمان بزرگی داشت. او به‌عنوان تصویر زمینهٔ گوشی‌ام برای تمام طول عمرم بود. از دست دادن او قلبم را شکسته است.

و سپس میگوها ظاهر شدند. بله، آن‌ها کوچک‌اند. بله، کار زیادی انجام نمی‌دهند. مغزشان به‌ اندازهٔ یک دانهٔ شن است. نمی‌توانم ادعا کنم که آن‌ها جایگزینی برابر برای همراهی یک سگ هستند. اما به‌همین لحظه که یک حیوان دیگر ناپدید شد، حضورشان در زندگی‌ام مرا تحت تأثیر قرار داد.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.