مواظب باشید، تحلیل اقتصادی بیشتری از یک اقتصاددان

0

مواظب باشید، تحلیل اقتصادی بیشتری از یک اقتصاددان

اقتصاددانان رشد اقتصادی را نمی‌دانند. به ستون‌نویس نیویورک تایمز و اقتصاددان ربکا پاترسون مراجعه کنید.

در مقاله‌ای با عنوان «مواظب باشید، اقتصاد جِنگا»، پاترسون نگرانی خود را این‌گونه ابراز می‌کند که «بدون درآمد حاصل از مشاغل، مصرف‌کنندگان هزینه‌های خود را کاهش می‌دهند».

اما نکته‌ای که هیچ‌کس بدون مدرک دکترا به آن فکر نمی‌کند این است که مصرف تنها نتیجهٔ مستقیم چیزی است که واقعاً مهم است: تولید. در حالی که پاترسون به‌نظر می‌رسد هیچ‌گونه علاقه‌ای به تولید نشان نمی‌دهد؛ بدون تولید، در واقع هیچ‌یک از مصرفی که او به‌دقت ارج می‌نهد، وجود ندارد.

به همین دلیل، تمرکز پاترسون بر اثرات به‌جای علل، او را به یک اشتباه دیگر می‌کشاند. او نگران «کاهش هزینه‌ها» است، در حالی که چنین مفهومی وجود ندارد؛ هر چه خرج نشود، مگر اینکه در یک قوطی قهوه ذخیره شود، به‌سرعت به دست دیگران منتقل می‌شود تا مصرف شود. پاترسون این نکته را از دوران کارش در جی‌پی مورگان می‌داند.

او مشاهده کرد که بانک‌ها به‌سادگی به پس‌اندازهای مشتریان نگاه نمی‌کنند؛ بلکه این پس‌اندازها را به‌عنوان اجارهٔ کوتاه‌مدت یا بلندمدت از مشتریان دریافت می‌کنند و سپس به افرادی که تمایل به مصرف نزدیک‌مدت دارند، وام می‌دهند. اگر بانک‌ها این دلاری را که به آن‌ها سپرده شده به‌سرعت وام ندهند، به‌زودی به‌سختی مالی می‌خورند.

این نکته باید بارها تأکید شود: صرفه‌جویی هرگز باعث کاهش مصرف نمی‌شود. به‌عبارت دیگر، تولید به‌طور مستمر مصرف را افزایش می‌دهد، حتی اگر تولیدکنندگان صرفه‌جو باشند. مگر اینکه پول را زیر تشک مخفی کنند، نیروی مصرفی نهفته در آن به‌سوی کسانی با نیازهای نزدیک‌مدت هدایت می‌شود.

به یاد داشته باشید که پاترسون می‌گوید «دامنه خانوارهای مایل و توانای خرج کردن در حال کاهش است و مصرف به‌تدریج به خانوارهای ثروتمند کشور وابسته می‌شود». در حالی که این درست است، اما هر چیزی که ثروتمندان خرج نمی‌کنند، به‌نحوی توسط دیگران مصرف می‌شود، همیشه.

در ادامه، می‌توان گفت که پس‌اندازها فرد را تقویت می‌کنند، نه؟ اقتصادها ترکیبی از افراد هستند، نه یک‌پارچهٔ بی‌شکل؛ و افراد با محتاط بودن و پس‌انداز کردن به‌بالا می‌روند.

در مورد ثروتمندان، هوش این است که نه‌صرف‌صرف‌اینکه آن‌ها چیزی را خرج نمی‌کنند، بلکه این واقعیت اساسی است که مشاغل نتیجهٔ ثروت نخرج‌شدهٔ آن‌ها هستند؛ ثروتمندان به‌دلیل وضعیت مالی خود، قادر به تأمین این ثروت نخرج‌شده هستند. بهتر از آن، همین ثروت نخرج‌شده به‌طور حتمی به بهبودهای تولیدی تبدیل می‌شود که بهره‌وری کارگران را ارتقا می‌دهد و مسیر دستمزدهای بالاتر را هموار می‌کند.

پاترسون بی‌توجه به همه این موارد اشاره می‌کند وقتی که با بیان احساسی می‌گوید «ده درصد برتر خانوارهای آمریکایی از نظر ثروت، بیش از ۸۷ درصد سهام‌های شرکت‌ها و صندوق‌های سرمایه‌گذاری کشور را در اختیار دارند». اما این مسأله نه غم‌انگیز است؛ حتی فردی بدون مدرک دکترا می‌تواند از حقیقت هم‌افزایی خوشحال شود: ثروتمندان با ارائه پس‌اندازهای خود به کسب‌وکارها، ثروت خود را می‌افزایند و این امر از طریق افزایش فرصت‌های شغلی در صنایع مختلف، بهبود وضعیت کارگر معمولی را به‌دست می‌دهد؛ دامنه این فرصت‌ها فقط با سرمایه‌گذاری محدود می‌شود، بله، سرمایه‌گذاری.

از این رو مثال «جنگه» پاترسون نشانگر دیگری از اشتباه جهت‌گیری اجماع اقتصاددانان است. رشد اقتصادی نه نتیجهٔ زندگی ماه به ماه افراد و ضررهای کوتاه‌مدت و بلندمدت آن است؛ بلکه رشد اقتصادی پاداشی برای امتناع است؛ کسانی که توانایی هزینه کردن دارند، به‌جای آن پس‌انداز بیشتری می‌کنند.

بدون پس‌انداز، هیچ‌شرکت، استارتاپ یا شغلی جدید وجود ندارد و ثروتمندان این پس‌اندازها را برای پیشرفت همه‌مان فراهم می‌کنند. به‌طور خلاصه، «اقتصاد جنگه» واقعی که پاترسون می‌ترسد، در واقع اثر نامطلوب وسواس او برای مصرف است.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.