یکی از پرطرفدارترین اقتصاددانان جهان دربارهٔ این‌که هوش مصنوعی «بدون شک به سقوط خواهد رسید»: این فناوری بر پایهٔ «کاه دیجیتال» ساخته شده است — و با این حال ایالات متحده به‌خوبی خواهد‌گذشت

0
دیوید مک‌ویلیامز
دیوید مک‌ویلیامز، اقتصاددان، پادکست‌ساز مشهور و نویسندهٔ «تاریخ پول» و دیگر عناوین.

دیوید مک‌ویلیامز پس از سفرش از ایرلند به لس‌آنجلس، از خستگی ناشی از اختلاف ساعت رهایی می‌یابد؛ او یک تماس زوم را باز می‌کند و به فورچون متصل می‌شود. این اقتصاددان که به‌راحتی خوانده (و شنیده) می‌شود، صدها هزار دنبال‌کننده در پلتفرم X دارد و پادکست اقتصادی‌اش ادعا می‌کند که پرطرفدارترین در اروپا است؛ صادقانه بگویم، مک‌ویلیامز مردی بسیار مهربان و خوش‌سخن است. او در مصاحبه با فورچون داستان ماجراجویی‌هایش در نیویورک اواخر دههٔ ۱۹۸۰ را تعریف می‌کند؛ زمانی که یک تابستان را در رِد لاین در خیابان بلیکِر کار می‌کرد، کاری که از «عمو یکی از دوستانم» به‌دست آورده بود.

به‌عنوان یک دابلی‌ن، مک‌ویلیامز فقط ۲۴ ساعت پیش از مصاحبه با فورچون به ایالات متحده وارد شد؛ او برای شروع تور سراسری در راستای انتشار کتاب تاریخ پول، یک پرفروش بین‌المللی که در سال ۲۰۲۴ در اروپا مورد تحسین گسترده قرار گرفت، آماده می‌شد. (در شرح کتاب، بونو آن را «حماسه‌ای پر از ماجراجویی با صحنه‌های وسیع و نمای نزدیک‌های دقیق» توصیف کرد.) مک‌ویلیامز به فورچون گفت که پیشاپیش احساس متفاوتی نسبت به آمریکا داشت: «احساس می‌کنی اینجا جوش‌خروش خاصی دارد، درسته؟» او تعجبش از سوار شدن در یک اوبر و مواجه شدن با ابتکارات سفارشی راننده را روایت کرد. «در کمتر از دو دقیقه، او دربارهٔ بازار سهام، بیت‌کوین، هوش مصنوعی، انویدیا و همه چیز صحبت می‌کرد. من نیز در حالی که با این مرد در خیابان سانست بولیوار رانندگی می‌کردم، درست است؟»

مک‌ویلیامز افزود که چنین وضعیتی را در ایرلند نمی‌بینید و «نحوهٔ نفوذ مالی در جامعه» ایالات متحده «بسیار، بسیار متفاوت» از اروپا است. او گفت: «عمومیت پول در ایالات متحده امری است که اروپایی‌ها آن را جذاب می‌دانند»، که این موضوع ریشه در بازهٔ دهه‌های ۱۸۴۰ و نوشته‌های سفر فرانسوی الکسی دو توکویل دارد. وقتی دو توکویل به آمریکا رسید، مک‌ویلیامز گفت: «تمام فکر او این بود: «خدایا، این مردم به پول وسوسه‌مند شده‌اند». اروپایی‌ها به چیزهای دیگری، مانند سلسله‌مراتب، مشغول بودند.»

و این‌گونه، مک‌ویلیامز، یکی از پرمخاطب‌ترین اقتصاددانان جهان، به‌صراحت بیان کرد که «جوش‌خواری» آمریکا که با ورود گسترده‌اش به حوزهٔ هوش مصنوعی تقویت می‌شود، «بدون شک به سقوط خواهد خورد». او افزود که نه تنها «هوش مصنوعی هیچ شغلی ایجاد نمی‌کند»، بلکه سرمایه‌گذاری‌های کلیدی که این رونق را به‌وجود می‌آورند، به‌سرعت فاسد می‌شوند. سرمایه‌گذاری عظیم در واحدهای پردازش گرافیک (GPU) مشکل‌ساز است، چرا که «کاه دیجیتال» است و به‌زودی پژمرده می‌شود. او گفت: «شما در کالایی سرمایه‌گذاری می‌کنید که فاسد است.»

«تغییرات فناوری نشان می‌دهد اگر امروز یک GPU بخرید، تراشه‌اش تا سال آینده منسوخ خواهد شد»، مک‌ویلیامز توضیح داد و افزود که شرکت‌های هوش مصنوعی «مبالغ عظیمی را در کاه، که به‌سرعت خراب می‌شود، سرمایه‌گذاری می‌کنند.» این عبارت به شباهت به عبارتی که مادرش برای توصیف یک کاه فاسد می‌کرد، اشاره دارد.

مک‌ویلیامز به بحثی وارد شد که ناظر قدیمی بازار، اد یاردنی، آن را «بحث دورهٔ مفید عمر» می‌نامد و سرمایه‌گذار مشهور بیگ شورت مایکل بری ادعا می‌کند این تنها نوک یک یغما‌برف غول‌پیکر است که کل بازار را تهدید می‌کند. به‌ویژه بری به طولانی شدن جدول استهلاک به‌عنوان نکته‌ای مشکوک اشاره کرد؛ شرکت‌های بزرگ فناوری سرمایه‌گذاری‌های غیرقابل سودآوری خود را در «کاه دیجیتال» مک‌ویلیامز به‌صورت صحیح ارزش‌گذاری نمی‌کنند. در نهایت، یاردنی در تاریخ ۱۷ نوامبر نوشت که او بر این باور نیست که این کاه دیجیتال به همان سرعت که بری و مک‌ویلیامز ادعا می‌کنند، پژمرده می‌شود: «مرکزهای داده پیش از این که هوش مصنوعی در اواخر ۲۰۲۲ محبوب شود (زمانی که چت‌جی‌پی‌تی معرفی شد) وجود داشتند. در سال ۲۰۲۱، به‌دلیل تقاضای فزایندهٔ رایانش ابری، تا ۴٬۰۰۰ مرکز داده در ایالات متحده راه‌اندازی شد. بسیاری هنوز با تراشه‌های اولیهٔ خود در حال کار هستند.» (مصاحبهٔ مک‌ویلیامز با فورچون پیش از آن بود که انویدیا آخرین نتایج سه‌ماههٔ خود را منتشر کرد که به‌نظر می‌رسید نگرانی‌های بازار دربارهٔ احتمال فوران حباب را تا حدی تسکین داد.)

با این حال، مک‌ویلیامز به فورچون گفت که حتی در صورت وقوع یک سقوط، او نگران ایالات متحده به‌عنوان مرکز نوآوری جهان نیست. یکی از دلایل اصلی این است که رانندهٔ اوبرش در لس‌آنجلس این نگرانی را از بین می‌برد. و این بخش کلیدی دلیلی است که چرا آمریکا نقش مهمی در تاریخ پول ایفا می‌کند.

«جامعهٔ خلاف‌گرایانه» و راز نوآوری

مک‌ویلیامز برای بیشتر کتاب‌های اقتصادی زمان ندارد و آن‌ها را «بسیار خسته‌کننده برای عموم» می‌نامد. او می‌گوید: «همواره فکر می‌کردم کلید درک اقتصاد این است که اقتصاد را از دست ریاضیدانان سطح دوم بگیرد و دوباره به حوزهٔ روایت‑گری بازگرداند». او معتقد است انسان‌ها «به‌طبیعت خود برای گفتن داستان‌ها مستعدند، نه برای توضیح جهان از طریق ریاضیات». تعریف پول به‌عنوان یک فناوری، همانند آتش، که انسان‌ها قرن‌ها پیش ابداع کرده‌اند و همواره آن را شکل‌و‌شکل داده‌اند، شعله‌افروزی برای کتاب جدید او بود.

او توضیح می‌دهد که انسان‌ها توسط انسان‌شناسان و زیست‌شناسان به‌عنوان «گونهٔ پیروفی‌تیک» شناخته می‌شوند؛ گونه‌ای که با فناوری آتش سازگار شده و به‌طور مستمر با آن هم‌تکامل می‌شود. او معتقد است پول نیز به‌همین صورت اختراع شده است و به همین دلیل به‌پیش‌بینی موفقیت آمریکا در مواجهه با هر گونه سقوطی که پیش رو باشد، اطمینان دارد. وی آمریکا را به‌عنوان یک «جامعهٔ خلاف‌گرایانه» می‌داند که از طبیعت پرآشوب اما در نهایت نوآورانه‌اش نیروی حرکت می‌دهد.

او توضیح می‌دهد که انسان‌ها توسط انسان‌شناسان و زیست‌شناسان به‌عنوان «گونهٔ پیروفی‌تیک» شناخته می‌شوند؛ گونه‌ای که با فناوری آتش سازگار شده و به‌طور مستمر با آن هم‌تکامل می‌شود. او معتقد است پول نیز به‌همین صورت اختراع شده است و به همین دلیل به‌پیش‌بینی موفقیت آمریکا در مواجهه با هر گونه سقوطی که پیش رو باشد، اطمینان دارد. وی آمریکا را به‌عنوان یک «جامعهٔ خلاف‌گرایانه» می‌داند که از طبیعت پرآشوب اما در نهایت نوآورانه‌اش نیروی حرکت می‌دهد.

مک‌ویلیامز توضیح می‌دهد که اروپا را به‌عنوان جامعه‌ای می‌بیند که شبیه یک «سیاست بیمه‌ای» عمل می‌کند؛ هدف آن کاهش ریسک است، در حالی که ایالات متحده با پذیرش ریسک تعریف می‌شود. او می‌گوید نوآوری که منجر به بروز رشدی شبیه هوش مصنوعی می‌شود، ویژگی و تقریباً محصول فرعی این نگرش است. «پذیرش ریسک دلیل این است که آمریکا بسیار نوآورتر از اروپا است»، و او استدلال می‌کند: «این روح نوآوری ریشه در تاریخ آمریکا دارد، به‌دوران الکساندر همیلتون که نظام بانکی بزرگ و ارزی را پایه‌گذاری کرد و به اقتصاد انقلابی اجازه داد تا در عرض چهار یا پنج سال از اوراق خود وام بگیرد.»

مک‌ویلیامز می‌گوید که ایالات متحده نوآوری را به‌عنوان «نزدیک» می‌داند؛ ترکیبی از ابتکارات کوچک، همان‌طور که گوشی هوشمند را ترکیبی از تلفن، کامپیوتر، دوربین و تلفن‌همراه می‌بیند، «چیزی که اروپایی‌ها هرگز تصورشان نمی‌شد». او از تمثیل چکش و میخ استفاده می‌کند و می‌گوید میخ بدون چکش کارایی چندانی ندارد.

در مقابل، در اروپا «تمام ایده این است که همیشه ریسک را کاهش دهید، درست است؟» به مسائلی چون بهداشت عمومی، مدارس عمومی، شغلی که نمی‌توانید از آن اخراج شوید و … اشاره می‌کند. مک‌ویلیامز افزود که ریسک برای اروپایی‌ها «چیزی است که فقط افراد خاص در ایالات متحده می‌پذیرند»، و می‌گوید ریسک «حالت روانی تعریف‌شدهٔ آمریکایی‌هاست».

بازاریابی بهتر برای «تخریب خلاق»

مک‌ویلیامز گفت که دلیل اصلی ترجمه کتابش به این‌قدر زبان (۲۱ زبان به‌دقت) این است که نظریات اقتصاددان افسانه‌ای اتریش، جوزف شومپتر را به مخاطبان منتقل کند: اگرچه او شخصیتی «عجیب» بود، مک‌ویلیامز می‌گوید او «ایدهٔ درست را داشت؛ به‌عبارت دیگر، اقتصاد یک مکانیزم تکاملی بزرگ است و نیروهای تکامل همان نیروهایی هستند که نوآوری را پیش می‌برند؛ و نیروهای نوآوری همان نیروهایی هستند که جامعه و خلق ثروت را به جلو می‌کشند». وقتی اشاره شد که عبارت معروف شومپتر «تخریب خلاق» فروش سختی دارد، مک‌ویلیامز موافقت کرد: «او به یک بخش بازاریابی بهتر نیاز دارد، اما ایده‌هایش درست هستند». (کمیته نوبل مستقر در نروژ در سال ۲۰۲۵ به‌طور ضمنی از شومپتر حمایت کرد و جایزهٔ اقتصاد را به چند اقتصاددان داد که مفهوم «تخریب خلاق» را بیشتر بررسی کردند.)

برگشت به موضوع احتمال انفجار حباب هوش مصنوعی در ایالات متحده، مک‌ویلیامز گفت که او نگران این نیست که شرکت‌های هوش مصنوعی «به‌حدّی بزرگ شوند که شکست‌ناپذیر باشند»، نگرانی‌ای که پس از اظهارات اخیر مدیران OpenAI مطرح شد. به‌نظر او تهدید واقعی برای اقتصاد کلان، این است که صنعت هوش مصنوعی موفق شود دولت ترامپ را قانع کند که تراشه‌ها «دارایی‌های استراتژیک» یا «مسئوله امنیت ملی» هستند و آن‌ها را به مجتمع نظامی‑صنعتی مرتبط سازد.

مک‌ویلیامز این سناریو را رد کرد؛ به‌دلیل گرایش‌های سیاسی موجود. او پیشنهاد داد که اگر دونالد ترامپ دوباره برای ریاست‌جمهوری نامزد شود، غرایز پوپولیستی پیشرفته‌اش تشخیص می‌دهد که «مقابله با سیلیکون‌ولی یک برندهٔ قطعی انتخاباتی» است.

«یک نکته‌ای که دربارهٔ آمریکا درک کرده‌ام»، مک‌ویلیامز افزود، این است که به‌طور کلی «از افراد ثروتمند متنفر نیستند؛ آنچه آن‌ها نمی‌توانند تحمل کنند، طبقهٔ حرفه‌ای است». او گفت ثروتمندان در آمریکا مورد نفرت نیستند، چرا که نگرش فرهنگی نسبت به پول این است: «پول یک متعادل‌کنندهٔ بزرگ است».

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.