برق در آستانهٔ تبدیل به ارز پایهٔ جدید است و چین این را کشف کرده است

در طول اکثر دوران تاریخ انسان، واحد پولی مستقیماً به خروجیهای ملموس و تولیدی مرتبط بود. پیش از ظهور ارزهای دولتی یا ارزهای دیجیتال، ارزش در موادی ذخیره میشد که نیازمند کار و منابع واقعی بودند؛ گندم به وزن باره، دامها، طلا و داراییهایی که خود تولیدی مستقیم داشتند: اسبها و بهساند، بردهها.
اینها داراییهای بنیادی اقتصادها بودند که پیوند مستقیم بین کار، منابع و ارزش ذخیرهشده را نشان میدادند.
همزمان با سرعتگیری به سوی دورهای کاملاً الکتریکی و دیجیتال، این پیوند اساسی دوباره بهوجود میآید، اما با یک واحد حسابی نوین. اقتصاد قرن بیست و یکم که توسط صنعت خودکار، روباتها، حملونقل الکتریکی و حالا هوش مصنوعی پرمصرف به برق تعریف میشود، بر پایه یک منبع غیرقابل مذاکره میچرخد: برق. در این چارچوب جدید، ارز پایهٔ واقعی که نمایانگر نهایی ظرفیت تولید است، کیلووات‑ساعت (kWh) است.
کیلووات‑ساعت (kWh) به لایهٔ پایهٔ جدید اقتصاد تبدیل شده است. دلار نفتی دیگر منقرض شده است. زنده باد الکترو‑دلار!
هفته گذشته در پارک بیجیاشان شبها بر فراز شنژن ایستاده بودم، که میتوان گفت پیشرفتهترین شهر فناوری جهان است؛ شهری که طی چند دههٔ اخیر، تا حدی بر پایه برق ارزان، نیروی کار کمهزینه و نوآوریهای تولیدی ساخته شده است.
به چشم میآمد خطوط ولتاژ بالا و عظیم از کوه یینههو عبور میکردند تا نمایش نورانی شبانهٔ ثابتشدهٔ شنژن را برپا کنند. نمیتوانستم از فکر به این نکته که برق ارزان و شبکهٔ قوی چه نقش کلیدی در رشد اقتصادی چشمگیر چین داشتهاند، دست بکشیم.
زمانی که در شهر قدم میزنید، برقی در هرجای ممکن میبینید. ایستگاههای شارژ در هر گوشهای وجود دارد، حتی پستهای شارژ یک مگاواتی که شگفتانگیز هستند؛ خودروها و کامیونهای الکتریکی، کامیونهایی که باتریها را به فروشگاههای اسکوترهای برقی میبرد، که این فروشگاهها هم بهطور عینی در هرجایی پراکندهاند.
همه چیز بر پایهٔ قدرت الکتریکی حرکت میکند. صنایع با برق تأمین میشوند و اکنون، با ظهور هوش مصنوعی، تقریباً تمام پردازشها توسط مدلهای زبانی بزرگ (LLM) انجام میشود که این مدلها نیز از طریق مراکز دادهٔ پرمصرف برق، به طور اساسی به انرژی الکتریکی وابستهاند.
در دنیایی که همه چیز بر پایهٔ برق کار میکند، خود برق تبدیل به ارز تمدن میشود.
این مفهوم صرفاً تئوری نیست؛ بهنظر میرسد که اصل راهبردی آرام و بنیادین در چین باشد. در حالی که دیگران در مورد مزایای توکنهای دیجیتال غیرمتمرکز بحث میکنند، چین استراتژی چندوجهیای را به اجرا میگذارد که برق را به عنوان دارایی استراتژیک پایهای میداند.
در ابتدا، چین در مقیاسی شگفتانگیز و تحولساز «قنات» این ارز نوین را میسازد و کنترل کامل دولتی بر توزیع آن حفظ میشود. استقرار نیروگاههای جدید، بهخصوص از انرژیهای تجدیدپذیر، چشمگیر است. این کشور هدف ۱۲۰۰ گیگاوات ظرفیت تجدیدپذیر برای سال ۲۰۳۰ را پنج سال زودتر، یعنی در سال ۲۰۲۵، بهدست آورد.

تنها در سال ۲۰۲۴، انرژیهای تجدیدپذیر ۵۶٪ رکوردی از کل ظرفیت نصبشدهٔ کشور را تشکیل دادند و تولید پاک ۸۴٪ از تمام تقاضای جدید را تأمین کرد.
در اینجا مقایسهای از تولید برق بین چین و ایالات متحده آورده شده است:

اگر این نمودار غرب را نترساند، نمیدانم چه چیزی میتواند. روند در آینده نزدیک معکوس نمیشود؛ در واقع بهنظر میرسد که با تمرکز بیشتر چین بر انرژی خورشیدی و هستهای، سرعت آن افزایش یافته است.
سازمانهای دولتی عظیم کل این سیستم را مدیریت میکنند، عمدتاً شرکت شبکهٔ ملی چین (SGCC)، بزرگترین شرکت خدمات عمومی جهان. چه به نفع و چه به ضرر، این کنترل مرکزی به دولت اجازه میدهد تا استراتژیهای ملی عظیمی را اجرا کند که در بازارهای آزاد ممکن نیست، همچون ساخت شبکهٔ فوقالولتاژ (UHV) برای انتقال برق از مزارع خورشیدی و بادی دوردست در غرب به مراکز صنعتی پرمصرف انرژی در سواحل کشور.
دوم، چین از کنترل شبکه خود بهعنوان ابزاری دقیق در سیاست صنعتی استفاده میکند. متوسط هزینهٔ برق چین ۰٫۰۸۴ دلار به ازای هر کیلووات‑ساعت است که از اکثر نقاط جهان ارزانتر است؛ اما قدرت این ابزار نه در قیمت پایه، بلکه در کاربرد استراتژیک آن نهفته است. دولت سیاست «قیمتگذاری متمایز برق» را بهکار میگیرد: «چوب»یی که صنایع کمفنی و پرمصرف را با نرخهای بالاتر مجازات میکند و «هویسی» که با قیمتهای ترجیحی، صنایع استراتژیک را تشویق مینماید.

قویترین نمونه در حوزهٔ هوش مصنوعی است. چین در حال حاضر یارانههای عظیم برقی ارائه میکند؛ صورتحسابهای انرژی مراکز دادهٔ شرکتهای بزرگی مانند علیبابا و تنسنت را تا نیمه کاهش میدهد. شرط این برق ارزان این است که این شرکتها باید از تراشههای هوش مصنوعی داخلی چین، مانند تراشههای هواوی، استفاده کنند.
چین از «ارز برقی» خود برای تأمین مستقیم رشد صنعت تراشههای هوش مصنوعی داخلی استفاده میکند و وابستگی خود به فناوریهای خارجی را میشکند. همین منطق در تسلط جهانی چین بر فناوریهای سبز نیز به کار رفته؛ شرکتهای تحت یارانهٔ دولت مانند BYD از اکوسیستم صنعتی تحتمراقبت دولت بهرهمند میشوند که بر پایهٔ نیروی برق قابلاعتماد و مدیریتشده بنا شده است.
سوم، و شاید واضحترین نمونهٔ نشاندهندهٔ اینکه چین برق را بهعنوان ارز پایه میبیند، اقداماتش علیه ارزهای دیجیتال است.
در سال ۲۰۲۱، دولت تمام معاملات و استخراج ارزهای دیجیتال را ممنوع کرد. اگرچه دلایل رسمی به ثبات مالی اشاره میکردند، این اقدام احتمالاً هدف استراتژیکی عمیقتر داشت.
از نگاه دولت، این ابزار برای فرار سرمایه بود که اجازه میداد ثروت از زیر کنترلهای حکومتی عبور کند. اما در دنیایی که برق حاکم است، ارزهای دیجیتال عملاً «ارز» رقیبی هستند که دارایی بنیادی (برق) را میسوزانند تا یک ذخیرهساز ارزش غیرمتمرکز ایجاد کنند.
با ممنوع کردن ارزهای دیجیتال، چین همزمان انحصار خود بر کنترل اقتصادی را بازپس گرفت و نشت گسترده و «بیمصرف» گرانبهاترین منبع خود را قطع کرد. این کار ظرفیت تولیدی را آزاد کرد تا بهصورت استراتژیک به صنایع ترجیحیاش، مانند هوش مصنوعی و تولید، اختصاص یابد.
اقدامات چین، اگر بههم تمام نگاه شود، یک استراتژی واضح و منسجم است. با سرمایهگذاری عظیم و تضمین کنترل کامل دولتی بر تأمین برق داخلی («قنات»)، استفاده از قیمت آن بهعنوان ابزاری برای تقویت صنایع استراتژیک و ممنوع کردن رقبای غیرمتمرکزی که همان منبع را مصرف میکنند، چین شرطبندی روشنی میکند. این نکته بهوضوح شناخته شده است که در سنی که تمام بهرهوری توسط شبکه تأمین میشود، منبع نهایی قدرت ملی نه طلا، نه پول چاپی، نه ارز دیجیتال، بلکه کیلووات‑ساعت تحت کنترل دولت است.
بلاکچین و رمزارز: دفتر کل در مقابل کوره
این دیدگاه بُرهای حیاتی به نقش فناوری بلاکچین میافزاید. در اقتصادی که برق بهعنوان ارز پایه شناخته میشود، بلاکچین کاملاً منطقی است، اما تنها بهعنوان یک دفتر کل، نه بهعنوان یک ذخیرهساز ارزش.
دفتر کل توزیعشده لایهٔ فناوری ایدهآلی است که میتواند بهعنوان سامانه حسابداری این اقتصاد نوین عمل کند؛ میتواند تولید، انتقال و مصرف هر کیلووات‑ساعت را با شفافیت کامل ردیابی کند. میتواند قراردادهای صنعتی پیچیده را خودکار کند و تعادل بار شبکه را بدون واسط مرکزی مدیریت نماید. از این منظر، بلاکچین «نرمافزار بانکی» برای استاندارد برق است.
با این حال، ارزهای دیجیتال «اثبات کار» (Proof of Work) مانند بیتکوین در این چارچوب با یک تعارض اساسی مواجهاند. هدف این ارزها ارائه یک ذخیرهساز ارزش است که با سوزاندن ارز پایه (برق) شبکه را ایمن میسازند. اگر کیلووات‑ساعت معادل طلای قرن بیست و یکم باشد، استخراج بیتکوین شبیه ذوب سکههای طلا برای چاپ یک رسید کاغذی است؛ دارایی تولیدی را برای ایجاد توکن مشتقشده نابود میکند.
بیتکوین بهسرعت اعتبار خود را بهعنوان یک ذخیرهساز ارزش ایمن کلاسیک از دست میدهد. در حداقل یک سال گذشته طرز معاملهای شبیه اوراق بهادار دارد و ارزش آن تنها بهدست کسی است که تمایل به پرداخت آن داشته باشد، بدون پشتوانهٔ دارایی ارزشمند.

استراتژی چین این درک دقیق را بازتاب میدهد؛ در حالی که استخراج بیتکوین (کورهای که دارایی را هدر میدهد) را بهطور بیرحمانه ممنوع کردند، بهطور همزمان شبکهٔ خدمات مبتنی بر بلاکچین (BSN) و یوان دیجیتال را ترویج کردند. آنها دفتر کل را برای ردیابی و کنترل اقتصاد انرژی خود بهکار گرفتند، در حالی که دارایی ادعایی که آن را نابود میکند، رد کردند.
این یک تله است که طرفداران رمزارزها اغلب در آن میافتند؛ آنها ارزش واقعی بلاکچین را میپذیرند، اما بهنادرستی همان ارزش را بهصورت کلی به رمزارزها اختصاص میدهند، در حالی که رمزارزها فقط یک کاربرد از بلاکچین هستند.
نگاه Electrek
در این مقاله تلاشم این است که ایدهٔ اینکه اگر حال الکتریکی باشد و آینده نیز بیش از پیش الکتریکی باشد، منطقی است که برق پایهٔ اقتصاد شود، را بررسی کنم.
اگر برق ستون فقرات تجارت جهانی و معیار بهرهوری باشد، در نهایت کیلووات‑ساعت (kWh) بهعنوان ارز واقعی جهانی با الکتریسیته کامل تبدیل میشود.