اروپا قارهای است که در بدبینی اقتصادی غوطهور است. تا این وضعیت را تغییر ندهیم، راست افراطگرایان پیوسته بر میخیزند.
اوون جونز

از سال ۲۰۰۸ به جوامع درگیر گفته میشود که در رقابت با مهاجران هستند. تنها مدلی که به آنها امید میبخشد میتواند پوپولیستها را متوقف کند.
آیندهٔ اروپا تا چه حد شبیه گذشتهٔ خونین آن است؟ این سؤال پیش از اینکه دونالد ترامپ کاخ سفید را دوباره به دست بگیرد، مطرح بود و حمایت از احزاب راست افراطی «میهنپرست» اروپا را به سیاست ایالات متحده تبدیل کرد. بهعبارت دیگر، این همان چیزی است که استراتژی جدید امنیت ملی او بیان میکند؛ ایالات متحده متعهد به «پرورش مقاومت» در کشورهای اروپایی در برابر آنچه بهعنوان «پاکسازی تمدنی» توسط مهاجرت توصیف میشود.
با حضور یا بدون حضور مداخلهٔ ایالات متحده، اقتدارگرایی راست افراطی اکنون آیندهای کاملاً محتمل برای اروپا به شمار میآید، مگر اینکه تحول اساسی رخ دهد. به هر حال این واقعیت در خود ایالات متحده نیز وجود دارد. ایدهٔ استثنائیت آمریکایی زمانی باور داشت که چنین سرنوشتنامی در پیرامون قدیمیترین جمهوری مبتنی بر قانون اساسی جهان، با سیستم جداسازی قوا و بدون سابقه ستمگری، غیرممکن است. اما اکنون این کشور تحت حاکمیتی به نام «شاه خودخوانده» اداره میشود؛ قدرت اجرایی متمرکز شده، نظام قضائی بهعنوان سلاح به کار گرفته میشود، به جامعهٔ مدنی حمله میشود و رسانهها خنثی میگردند.
پیشرفت راست افراطی بر پایهٔ یک فرض ساده و خورنده استوار است. از زمان سقوط مالی، مردم غرب تشویق شدهاند که باور کنند در یک بازی مجموع صفر به دام افتادهاند و مجبورند برای منابع همواره در حال کاهش رقابت کنند. پیام راست افراطی بهطرز بیرحمانه واضح است: اگر منابع کافی برای همه وجود ندارد، چرا منابع محدود «ما» به مهاجران داده میشود؟ اگر رقابت نالایق را حذف کنیم، همانطور که میگوید، جمعیت بومی دوباره به شکوفایی میرسد.
واقعیت خلاف این حرف را میگوید. بهطور متوسط، ورود مهاجران به اقتصادهای اروپایی منجر به سود خالص میشود. بهعنوان مثال، بین ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸، مهاجران بهازای هر نفر حدود ۱٬۵۰۰ یورو بیشتر نسبت به شهروندان متولد اروپا تولید کردند. در آلمان، بدون مهاجران نیروی کار کاهش مییافت و کشور بهسختیتری از رکود اقتصادی محکوم میشد.
متأسفانه، واقعیتها در مناظرهٔ به اصطلاح مهاجرت تأثیر چندانی ندارند، بهویژه وقتی سیاستمداران جریان اصلی به پیشرفتهای راست افراطی واکنش نشان میدهند و زبانشان را تکرار کرده و مهاجران را تاراج میکنند — با کمک پوششهای رسانهای تحریکآمیز و گاهی گمراهکننده. درد اقتصادی خوراکی غنی برای دماغوهاست، مخصوصاً وقتی افراد آسیبپذیر قانع میشوند که هیچ جایگزینی برای سیستمی که این درد را میآفریند وجود ندارد.
پس از پایان جنگ سرد، به مردم اعلام شد که تمام گزینههای قابلقبول برای اقتصاد نولیبرال از بین رفتهاند. کاهش نقش دولت، کاهش مالیاتهای ثروتمندان، آزادسازی مقررات و ضعف اتحادیههای کارگری بهعنوان حقایق اجتنابناپذیر زندگی معرفی شدند. سیاستمداران اصرار داشتند که جهانیسازی آنها را از اختیار محروم کرده است: بازارها اکنون برترند. پس از سقوط مالی، حوزهٔ یورو به رهبری آلمان سیاستهای سختگیری بهسختیساز را در سراسر قاره اعمال کرد. هنگامی که دولت سیرزا یونان جرأت کرد در برابر این آزمایش فاجعهبار شورش کند، تحت تنبیه سنگینی قرار گرفت که هدف آن بازدارندگی دیگران از پیروی از این مسیر بود.
در فرانسه، رأیدهندگان صدای رئیسجمهور مکرون را میشنوند که بر این تأکید دارد که برای حفظ مستمریهای اجتماعی خود باید مدت زمان کار بیشتری داشته باشند. بنابراین جای تعجب نیست که برخی به وعدههای جناح راست افراطی «رالی ملی» برای «رزرو کمکهای اجتماعی برای شهروندان فرانسوی» یا برای «ارائه امتیاز به تمام شهروندان فرانسوی در سرزمین خودشان» جذب میشوند. در اوستریا، با افزایش بیکاری، ادعاهایی مبنی بر اینکه مهاجران شغلها را میدزدند و امنیت اجتماعی را خالی میکنند، بهصداهای بلندتر میرسند. در بریتانیا، دولت کارگر استدلال میکند که دیگر نمیتواند حمایت از بازنشستگان و افراد دارای ناتوانی را تأمین کند. بنابراین جای تعجب نیست که ادعای نایجل فاراژ مبنی بر اینکه «کییر استارمر مزایای مهاجران را پیش از سوختهای زمستانی برای بازنشستگان ترجیح میدهد» در گوش مخاطبان پذیرایی دارد.
نخبگان آلمانی مدتها مشکلات اقتصادی سایر اروپاییان را بهعنوان شواهدی برای ناتوانی و بیمسئولیتی آنها میدیدند. اما خود آلمان مدلی مبتنی بر سرکوب دستمزدها به بهانهٔ رقابتی بودن، تعهدی تقریباً مذهبی به تعادل بودجه و سرمایهگذاری کمقوت مداوم پیگیری میکرد. اضافه بر شوک تهاجم روسیه به اوکراین، نتایج واضح است: رشد بهطور کامل ناپدید شده، سطح معیشتی تحت فشار است و راست افراطی افدی با تکانهای شدیدی مواجه است، شنوندگان مشتاقی برای پیام آن مبنی بر اولویتبندی «بومیان» دچار دشواری مییابد.
اروپا قارهای است که در بدبینی غوطهور است. تقریباً دو‑سوم مصرفکنندگان آلمانی درباره وضعیت اقتصادی ملی احساس منفی دارند. همانطور که نخبگان سیاسی نتوانند بهبودهای پایدار در سطح زندگی، امنیت یا حوزهٔ عمومی را ارائه کنند، اعتماد به دموکراسی دچار فروپاشی میشود. تنها یکچهارک از رایدهندگان در بریتانیا از عملکرد دموکراسی راضیند؛ در فرانسه، کمتر از یک نفر از هر پنج نفر این احساس را دارند.
در سرتاسر قاره، هر دو جناح مرکز‑راست و مرکز‑چپ رأیدهندگان را در حس اسیر بودن در یک دنیای مجموع‑صفر رها کردهاند. اما واقعیت بهظاهر کاملاً متفاوت است. نزدیک به ۵۰۰ میلیاردر اتحادیهٔ اروپا به تنهایی ۲٫۳ تریلیون یورو دارایی کنترل میکنند. در شش ماه اول امسال، سرمایههای ترکیبی آنها بیش از ۲ میلیارد یورو در روز رشد کرده است. اینکه ثروتی که توسط میلیونها کارگر اروپایی ساخته میشود به حسابهای دارایی و بانکی یک نخبگان کوچک سیل میشود، قانون طبیعت نیست؛ بلکه یک انتخاب سیاسی است. اما وقتی این وضعیت بهعنوان اجتنابناپذیر تلقی میشود، مردم عادی بهطور قابلدرکی به این نتیجه میرسند که بقاى آنها وابسته به کاهش رقابت بر سر منابع کمبههم است — که غذای رشد راست افراطی است.
بار منفی که زمانی به راست افراطی تعلق داشت، ریشهدار در تجربهٔ کابوسوار اروپا با فاشیسم، بهطور عمده ناپدید شده است. آنچه به اصطلاح «حائل ایمنی» شناخته میشد — ایدهٔ اینکه نیروهای فراتر از مرکز‑راست مشروع نیستند — بهصراحت سوزانده شدهاند.
باور آرامبخشی که مؤسسات دمکراتیک، فرهنگ و تاریخ غرب بهطور خودکار یک دیوار دفاعی در برابر استبداد فراهم میکنند، باید در دل خاک دفن شود. تصور این که سقوط مجارستان — تخریب دمکراسی، خفهکردن تدریجی رسانههای مستقل و جامعهٔ مدنی — تنها میتواند در کشورهایی با سابقهٔ دیکتاتوری رخ دهد، جذاب است. اما ترامپگرایی این خیال را از هم میپاشد. اکنون این جنبش میکوشد تا از قدرت یک هژمونیگرایناتوان برای صادر کردن همان سرنوشت به سراسر اروپا بهرهبرداری کند.
ما با یک انتخاب واضح روبهرو هستیم. یا باید مدل اقتصادی که میلیونها نفر را به ناامنی و رکود محکوم میکند پایان دهیم — یا خطر از دست دادن خود دموکراسی را متحمل میشویم. هشدارها هرگز اینقدر واضح نبودهاند. نادیدهگیری این هشدارها میتواند باعث شود نسلها از پیامدهای آن پشیمان شوند.
اوون جونز، ستوننویس گاردین است