چگونه رمزارزها آمریکا را به دولت سرقتمحور تبدیل می‌کنند

0

ویِل ثامس از دانشگاه میشیگان دربارهٔ این‌که رئیس‌جمهور دونالد ترامپ چگونه از رمزارزها برای ارتقای منافع خود و هم‌پیمانانش استفاده می‌کند. به‌علاوه: دیوید دربارهٔ حمله در ساحل باندی و درس‌های شجاعت از کتاب لرد جیم اثر جوزف کونراد.

توسط دیوید فرام

چگونه رمزارزها آمریکا را به دولت سرقتمحور تبدیل می‌کنند
تصویرسازی توسط The Atlantic. منبع: gopixa / Getty.

در اینجا مشترک شوید: Apple Podcasts | Spotify | YouTube

در قسمت این هفتهٔ The David Frum Show، دیوید فرام از The Atlantic با بیان نظراتش دربارهٔ تیراندازی در ساحل باندی و گسترش خشونت ضدیهودی در سرتاسر جهان آغاز می‌کند. او دربارهٔ اقداماتی که دولت‌های مایل می‌توانند برای سرکوب رادیکال‌ها و پیشگیری از حوادث خشونت‌آمیز آینده انجام دهند، صحبت می‌کند.

سپس دیوید به همراه ویِل ثامس، استاد مدرسهٔ راس دانشگاه میشیگان، برای بحث دربارهٔ مقالهٔ “Crypto Kleptocracy” هم‌صحبت می‌شود. دیوید و ثامس دربارهٔ اینکه دورهٔ دوم ترامپ چگونه صنعت رمزارزها را در آغوش گرفته است، رمزارزها چه‌گونه به نفع خانوادهٔ ترامپ عمل کرده‌اند، و مسیرهای جدیدی که رمزارزها برای فساد باز می‌کنند، گفتگو می‌کنند.

در نهایت، دیوید دربارهٔ کتاب لرد جیم اثر جوزف کونراد و آنچه این رمان می‌تواند در خصوص شجاعت به ما بیاموزد، بحث می‌کند؛ گفتگویی که پس از گزارش یک شاهد عینی که معتقد بود پلیس‌ها در طول حملهٔ تروریستی به ساحل باندی عمل کندی نشان دادند، مرتبط است.

متن زیر رونوشت این قسمت است:

دیوید فرام: سلام و خوش‌آمدگویی به The David Frum Show. من دیوید فرام، نویسندهٔ ثابت در The Atlantic هستم. مهمان این هفته‌ام ویِل ثامس، استاد در دانشکدهٔ راس دانشگاه میشیگان است و ما دربارهٔ تقاطع بین رمزارزها و کلپتوکری آمریکایی و چگونگی برخورد صادقانه‌تر با مدیریت هر دو بحث خواهیم کرد. کتاب این هفتهٔ من لرد جیم اثر جوزف کونراد است؛ پژوهشی دربارهٔ شجاعت – چه معنایی دارد که شجاع باشید، چه معنایی دارد که کمبود شجاعت داشته باشید.

اما پیش از گفتگو و پیش از بحث کتاب، می‌خواهم اندیشه‌های اولیهٔ خود را دربارهٔ خبرهای وحشتناکی که این هفته از استرالیا به دست آمد، یعنی یک خون‌ریزی در ساحل باندی، به اشتراک بگذارم. به‌نظر می‌رسد دو مسلح با تفنگ‌های شکار، در حین این‌که من صحبت می‌کنم، ۱۵ نفر را کشته‌اند و چندین نفر دیگر را جراحت داده‌اند؛ افرادی که برای جشن‌گیری شب اول هانوکا، تعطیلات یهودی، در ساحل جمع شده بودند. دربارهٔ این جرم وحشتناک نوشته‌های زیادی وجود دارد؛ من خودم نیز مقاله‌ای در The Atlantic نوشته‌ام؛ می‌توانید نظرات اولیه‌ام را آنجا ببینید. در این پیش‌گفتار می‌خواهم به مسأله‌ای عملی‌تر بپردازم: چه می‌توانیم در برابر چنین فاجعه‌ای انجام دهیم؟ آیا دولت‌ها در برابر این نوع خشونت ضدیهودی (یا شاید نوع دیگری از نفرت‌گرایی) بی‌دست و پا هستند یا مسائلی وجود دارد که می‌توانستند انجام دهند ولی انجام نشد؟

به این نکته توجه می‌کنم که دو شبه‌مسلح گزارش‌شده ظاهراً تیم پدر و پسر هستند و به‌ویژه پسرشان توسط پلیس شناخته می‌شد. در واقع، پلیس استرالیا – سازمان امنیتی استرالیا که با نام مخفف ASIO شناخته می‌شود – او را در سال ۲۰۱۹ به دلیل ارتباط مشکوکش با داعش زیر نظارت دقیق قرار داد. او را حدود شش ماه زیر نظر داشت و سپس تصمیم گرفت که او تهدید فعالی برای کسی نیست و مراقبت از او را متوقف کرد. من این تصمیم را زیر سؤال نمی‌برم؛ شاید دلایل خوبی داشته باشد. افراد می‌توانند فعال یا غیرفعال شوند. منابع یک کشور دموکراتیک بزرگ هستند، اما نامحدود نیستند؛ نمی‌توان همه‌جا را زیر نظر گرفت. بنابراین من این تصمیم را زیر سؤال نمی‌برم؛ شاید درست بوده باشد یا شاید اشتباه.

اما نکته این است که او یک شخصیت شناخته‌شده بود. وقتی این‌گونه اقدامات رادیکال رخ می‌دهند، معمولاً افراد درگیر آن‌ها افراد شناخته‌شده‌ای هستند. دیگر زمان‌های القاعده نیست که گروه تروریستی خارجی عوامل مخفی را به کشوری می‌فرستد و به آن‌ها می‌گوید از تمام ارتباط با پلیس خودداری کنند – «سرعت رانندگی کنید؛ از چشم عامه بیرون بمانید؛ در مشکل نیفتید؛ دستگیر نشوید» تا روز حمله. اقدامات رادیکال در دههٔ ۲۰۲۰ به‌مراتب محلی‌تر هستند. آن‌ها فناوری، دانش فنی و ایدئولوژی را وارد می‌کنند، اما خود افراد از همان مکانی که جرم رخ می‌دهد می‌آیند – یا حداقل مدتی آن‌جا بوده‌اند. و فرصتی برای نقض قوانین دیگر داشته‌اند، همان‌طور که معمولاً انجام می‌دهند. بنابراین آن‌ها برای مقامات شناخته شده‌اند.

دوباره، مقامات منابع نامحدودی ندارند؛ نمی‌توانند همه‌جا را زیر نظر بگیرند. در یک جامعهٔ آزاد، محدودیت‌هایی بر مفهوم «نظارت» وجود دارد. نمی‌توانید فقط یک مامور بفرستید تا کسی را دنبال کند فقط به این دلیل که فکر می‌کنید او ممکن است در آینده عمل نازیبانه‌ای انجام دهد. اما آنچه می‌توانند انجام دهند، فشار قانونی است – به‌کارگیری انواع فشارهای قانونی – بر دنیایی که این فجایع در آن سرچشمه می‌گیرند.

در استرالیا، در سرزمین‌ام کانادا و در ایالات متحده نیز، جنبشی که خود را در قتل‌های ضدیهودی ابراز کرده است – مانند این قتل در سیدنی؛ مانند قتل دو نفر و جراحت سه نفر در منچستر، انگلستان، در شب یوم کیپور امسال؛ مانند ترور دو نفر در واشنگتن در ابتدای سال ۲۰۲۵ – معمولاً افراد دارای ارتباط با گروهی رادیکال هستند و این گروه چیزی است که دولت می‌تواند زیر نظر بگیرد. آنچه دولت می‌تواند انجام دهد این است که بداند در این‌گونه گروه‌ها «حلقه‌های» مختلفی وجود دارد: یک هستهٔ سخت از افراد که ممکن است در آستانهٔ ارتکاب عمل خشونت‌آمیز باشند؛ یک هستهٔ بیرونی‌تر که بدون اینکه خودشان عمل خشونت‌آمیز را انجام دهند، از این عمل پشتیبانی و امکان‌پذیر می‌کنند و تقریباً می‌دانند که عمل خشونت‌آمیز در راه است؛ سپس گروهی از فعالان که شاید ندانند عمل خشونت‌آمیز در راه است اما فشار قانونی اعمال می‌کنند و مجوزهایی می‌سازند که افراد فعال‌تری که میل به خشونت دارند، بتوانند پیش بروند؛ و سپس یک گروه بزرگ‌تر از خیرکنان و همراهان که ممکن است ایده‌ها و اصول را به اشتراک بگذارند اما احتمالاً در این جنبش برای مدت طولانی حضور ندارند.

یکی از نکات مهم این است که گروه‌های نرم را از گروه‌های سخت جدا کنیم و مطمئن شویم که گروه‌های سخت درک می‌کنند که به آن‌ها همان‌قدر اجازه و حمایت که فکر می‌کنند، داده نخواهد شد. این کار با اجرای دقیق و بی‌طرفانهٔ قوانین شروع می‌شود؛ بگذارید به عنوان مثال توضیح دهم. در سپتامبر ۲۰۲۵، یک حامی جنبش ضد‑اسراییل در ساحل باندی سوار بر اسب – نه فقط سوار شد، بلکه با اسب سوار بر اسب در ساحل باندی – پرچم فلسطینی در دست داشت. او هیچ‌کس را مجروح نکرد؛ اما این اقدام بی‌احتیاطی بود. ممکن بود افراد مجروح شوند؛ ساحل شلوغ بود. ما نمی‌دانیم او چقدر سوارکاری ماهر است؛ به‌هر حال سوار بر اسب در ساحل قانونی نیست. او با هشدار آزاد شد. حال اگر سگی مانند «کوکر اسپنایل» خود را در ساحل باندی راهنمایی کنید، ممکن است جریمه‌ای تا ۳۳۰ دلار استرالیایی دریافت کنید. اگر رستورانی یا کافه‌ای صندلی‌های خود را به‌درستی قرار ندهد، جریمه‌ای برای آن‌ها است. اما کسی که از یک گروه سیاسی پسندیده می‌آید، می‌تواند قانون را نقض کند و با ایستادگی یا هشدار آزاد شود و این پیام را به رفتار مقامات عمومی می‌فرستد. این برای فرد سخت‌گیر که عزمی به ارتکاب خشونت دارد تأثیری ندارد، اما بر تصمیم‌گیرندگان تأثیر می‌گذارد: تا چه حد می‌توانم با شخصی که مایل به ارتکاب خشونت است، همراه شوم؟

بسیاری از اعمال ضد‑اسراییل از تاریخ ۷ اکتبر به شکل «نمایشگری» می‌شوند: پوشیدن لباس‌های تروریستی؛ تسخیر فضاهای عمومی به‌طرز غیرقانونی، مثل برپایی چادرهای ممنوع اما در دانشگاه‌ها نصب کردن آن‌ها و تحریک مقامات برای انجام کاری؛ سوار بر اسب در ساحل باندی – این‌گونه موارد. این‌گونه نمایشگری فقط یک شکل از بیان نیست؛ بلکه آزمایش رفتار مقامات است. اگر مقامات قوی‌تر و مقاوم‌تر باشند، کسانی که نمی‌خواهند به مشکل بخورند – که اکثر ما هستیم – از این نمایشگری عقب‌نشین می‌شوند و به اشکال قانونی‌تری از اعتراض می‌پیوندند.

هیچ‌کس نمی‌گوید حق بیان نظراتتان در هر مسألهٔ جنجالی وجود ندارد و می‌خواهید ایستادگی کنید. اما برای هر ایستاده‌گری قوانینی موجود است که زمان، مکان و روش قانونی آن‌ را تعیین می‌کند – روش‌های تحصن. جنبش ضد‑اسراییل این قوانین را به‌تدریج و در ابتدا با روش‌های نسبتاً کم‌مخاطره‌شده، سپس به‌صورت تهدیدآمیزتر، نقض می‌کند. شاید یک چادر برپا کردن و نقض قوانین دانشگاهی در شب‌گاه کواراد کوچک مشکل نباشد؛ اما وقتی آن‌ها گروهی را در مقابل مهدکودی‌ها یا کنیسه‌ها یا خانه‌های سالمندان یا بیمارستان‌ها تشکیل می‌دهند و در نیمهٔ شب سوت می‌زنند، مسأله بزرگتر می‌شود. و بار دیگر آزمایش می‌شود: آیا کسی نگاه می‌کند؟ آیا کسی خواهد کرد که با ما مقابله کند؟

و باز هم، اگر قوانین را اجرا کنید، لزوماً نفر پرخشونت‌ترین را بازدار نمی‌کنید؛ اما می‌توانید افراد پرخشونت‌ترین را از ساختارهای حمایتی که نیاز دارند جدا کنید. این مسأله به‌ویژه خطرناک می‌شود وقتی دلیل جدا نشدن این افراد این است که در برخی دولت‌ها – همان‌طور که در دولت فدرال فعلی استرالیا و برخی دولت‌های کانادا – دولت، به‌نوعی به بخش نرم این جنبش برای حمایت سیاسی نگاه می‌کند. بنابراین می‌گوید: دلیل این‌که ما قانون را در مورد سوار اسب در ساحل باندی اجرا نمی‌کنیم، دلیل این‌که ما قوانین مربوط به سوت زدن زیر پنجره‌های بخش اضطراری بیمارستان‌ها را اجرا نمی‌کنیم، یا چرا ما مانع از توطئه در برابر کنیسه‌ها یا مهدکودی‌ها نمی‌شویم، این است که … برخی از افراد این گروه ممکن است به‌ما رای بدهند – یا به‌هر حال ارتباطی با افرادی که به‌ما رای می‌دهند دارند – چون این به گروه می‌گوید که دولت از آن‌ها می‌ترسد. این حس خطرناک متفاوتی است که یک دولت می‌تواند منتقل کند.

مدیریت مسألهٔ چگونگی محافظت از تظاهرات قانونی، اعتراضهای قانونی – هرچند چه نظری به اعتراض داشته باشید – و جدا کردن آن از مسیرهای تبدیل به خشونت، با درک این‌که افراد که واقعاً لیبرال‌های قلبی هستند، فکر می‌کنند آزادی بیان وقتی در لبهٔ بسیار بیرون‌ و شدّت‌تری قرار می‌گیرد، مهم‌ترین و گرانبهاترین می‌شود؛ زمانی که گفتار در سرحد شدیدترین خود قرار دارد و وسوسه می‌کنیم که آن را سرکوب کنیم، بیشترین نیاز به حفاظت دارد. بنابراین وقتی کسی شعاری نفرت‌انگیز یا اعتراضی زیر پنجره یک خانه سالمندان می‌خواند، دقیقاً همان‌جایی است که غرایز آزادی بیان باید قوی‌ترین باشد؛ این، نحوهٔ فکر بسیاری از لیبرال‌های قوی اصولی است. اما همهٔ افراد در آن جمع لیبرال قوی اصولی نیستند. آن‌ها به‌طریقی متفاوت فکر می‌کنند: من در حال آزمایش و بررسی این‌که چه چیزهایی امکان‌پذیر است یا اگر این امکان‌پذیر باشد، آن‌گاه چیز دیگری نیز امکان‌پذیر خواهد شد. من به‌جای ایستادن در یک مرز روشن، ماهیت مرز را تغییر می‌دهم؛ فشار می‌دهم، فشار می‌دهم تا ضعف مقامات را آشکار کنم و جامعه‌ای می‌سازم که شامل افرادی باشد که می‌توانند اسلحه بردارند و در یک ساحل در استرالیا مردم را گلوله‌بار کنند.

و حال گفتگوی من با ویِل ثامس.

[Music]

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.