هزینه‌های ترجمه آنی

0

هوش مصنوعی شاید به زودی ما را از هیجان و چالش‌های گفت‌وگوی بین‌فرهنگی محروم کند.

دستگاه شنوایی فانتزی داخل گوش
تصویر توسط بن کوث / The Atlantic

دستگاه شنوایی فانتزی داخل گوش

در اپلیکیشن Noa، داستان‌های بیشتری را گوش کنید.

وقتی دربارهٔ ویژگی «ترجمه زنده» در AirPodsهای تازه‌ منتشر شدهٔ اپل شنیدم، ذهنم به اولین شب بیرون رفتن از برلین، بیش از بیست سال پیش، بازگشت. من تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودم، یک آمریکایی در تعهد پژوهشی که به‌سرعت به زبان آلمانی غوطه‌ور می‌شد. در گرمای شلوغ یک بار پر از دود، میان موسیقی، خنده‌ها و مه‌دریایی خستگی پرواز و الکل، سعی می‌کردم گپ‌وگفت‌هایی را دنبال کنم که به‌طور مداوم تهدید می‌کردند از من پیشی بگیرند. تکه‌تکه‌هایی را که می‌فهمیدم، با تکیه بر حرکات، لحن، حالت چهره و زمینهٔ گفت‌وگو به‌هم می‌چیدم تا خلأها را پر کنم. پاسخ‌های من، متوقف و نامشخص، به آنچه می‌توانستم بگویم محدود بود. چیزی که به‌سادگی در انگلیسی جاری می‌شد — و این‌که یک جفت هدفون حال می‌توانست این جریان را بدون اصطکاک فراهم کند — نیازمند بداهه‌پردازی و هوشیاری تقریباً برقی بود.

به‌خاطر می‌آورم که دربارهٔ رسالهٔ کارشناسی‌ام در مورد پائول سِلان به دانشجوی ادبیات آلمانی گفتم و فقط نیمه‌طوری واکنش پرشور او را دنبال کردم؛ به‌نظر می‌رسید این موضوع با محصولی مرتبط باشد که منطقهٔ زادگاه او به‌خاطر آن مشهور است. این‌چطور می‌تواند به شاعر یهودی رومانیایی و بازماندهٔ هولوکاست ارتباط داشته باشد؟ سپس، درست در زمان مناسب، متوجه شدم که او تلفظ نام او را به‌صورت Porzellan شنیده بود. سرم را با چیزهای جالبی که حتماً دربارهٔ چینی می‌گفت، تکان دادم.

با پیشرفت شب، احساس آزادی خاصی در قطع ارتباط با تمام وسعت زبان مادری‌ام پیدا کردم. وقتی به منابع محدودتر بازگشتیم، مجبور شدم به وسایل صریح‌تر و اساسی‌تری برای بیان دست بزنم. بدون لایه‌های معمولی ادب و ظرافت کلامی — ساختارهای پیچیده‌ای که اغلب به‌عنوان حفاظی در برابر خود افشاگری عمل می‌کردند — خود را در گفتاری یافت که هم تواضع‌آور و هم به‌طور غیرمنتظره‌ای سرشار از شور بود.

پس از آن شب، وقتی بر روی تشک خود که در لفتی موقت در آپارتمان اجاره‌ای‌ام قرار داشت، کلمات و قطعات جملاتی در سرتا می‌چرخیدند و با آن‌ها حسی از سرخوشی به‌وجود آمد — این احساس که ذهنم به‌مسیرهای جدیدی هدایت شده است. در طول سال آینده، می‌توانستم تحول زبانی‌ام را از طریق نقاط عطف ردیابی کنم: اولین مشاجرهٔ عاشقانه‌ام، اولین بازی کلامی‌ام، رشد توانایی من برای شوخی و فریب‌دست در ریتم‌ها و کدهای اجتماعی زبان آلمانی در آن مکان و زمان خاص. این لحظات تنها نشانگرهای پیشرفت فکری نبودند؛ بلکه مرزهای ادراکی و احساسی من را دوباره‌نقشه‌کش می‌کردند که هیچ ترجمهٔ خودکار نمی‌توانست شبیه‌سازی کند.

Apple حامی نمایش نیمه‌وقت سوپربول امسال است که با حضور Bad Bunny، هنرمند موسیقی مشهور پورتوریکویی، به‌عنوان سرآغاز پیش می‌رود. سیاستمداران محافظه‌کار، از جمله سخنران مجلس نمایندگان مایک جانسون و رئیس‌جمهور دونالد ترامپ، NFL را برای انتخاب یک اجراکننده که تقریباً به‌صورت تک‌واحد به اسپانیولی می‌خواند، نقد کردند. زمانی که Bad Bunny میزبانی Saturday Night Live را در افتتاحیهٔ فصل ماه گذشته بر عهده گرفت، او واکنش‌های منفی را با ارائه بخشی از مونولوگ خود به زبان اسپانیولی پاسخ داد. سپس به حضار گفت که اگر آنچه او تازه گفته را درک نکرده‌اند، چهار ماه زمان دارند تا آن را یاد بگیرند. این تحریک هم‌زمان با شوخی و جدی بود — روشی برای به چالش کشیدن مخاطبان تا به سمت او کشیده شوند، نه صرفاً پذیرای آنها. Bad Bunny و Apple ممکن است شریک در سوپربول باشند، اما به نوعی دو مدل متضاد برای مواجههٔ زبانی ارائه می‌دهند: یکی مردم را به مبارزه با زبان دیگر دعوت می‌کند تا در چیزی ناشناس زندگی کنند؛ دیگری وعدهٔ دور زدن کامل از این تلاش را می‌فروشد.

فن‌آوری ترجمه خود، شگفت‌انگیز است؛ با تکیه بر مدل‌های بزرگ زبانی، تقریباً خیال «ماهی بابِل» از The Hitchhiker’s Guide to the Galaxy را به واقعیت می‌رساند — ارتباط آنی با هر کسی، به هر زبانی، تنها با قرار دادن یک دستگاه در گوش. با این حال، وقتی افراد این ابزارهای تحول‌آفرین را می‌پذیرند، خطر کاهش توانایی‌ها و تجربیاتی که ارزش‌های فراتر از سلاست و کارآمدی را در خود دارند، وجود دارد.

به‌عنوان یک مترجم حرفه‌ای، من به‌ندرت می‌توانم قاضی بی‌طرفی برای این تعادل‌ها باشم. شغلم در ترجمهٔ ادبیات آلمانی، ناشی از علاقهٔ مادام‌العمر به زبان‌ها، ادبیات‌ها و فرهنگ‌های فراتر از خودم است. سپری کردن روزهایم در فضایی میان انگلیسی و آلمانی، درک عمیقی از آنچه برای عبور از شکاف زبانی لازم است به من بخشیده: بازتنظیم ذهنی، مذاکره بین روش‌های مختلف ساختن جهان، تواضع و کنجکاوی که با پیمایش یک زمینهٔ خارجی همراه می‌شود.

کار من به‌طور پیوسته مرا به همان نقطه‌ای برمی‌گرداند که در آغاز سال‌ام در برلین بودم: بیرون از عمق‌های خود. نویسندگانی که به آن‌ها گرایش داشته‌ام — فریدریش هولدرلاین، فرانتز کافکا، دانیل کهلمن — مسیر مستقیمی برای عبور از آلمانی به انگلیسی ارائه نمی‌دهند. ترجمهٔ خاطرات کافکا هشت سال طول کشید؛ این‌ها مرا با زبانی مواجه کردند که هر تلاشی برای تسلط را مسخره می‌کند، به‌خود باز می‌گردد و از استقرار خودداری می‌کند. ترجمه کمتر مسألهٔ به‌کارگیری آن‌چه پیش از این می‌دانم است تا کاری بر روی عدم قطعیت به‌سرعت انجام دهیم؛ بلکه به‌آرامی از عدم قطعیت عبور می‌کنم و اجازه می‌دهم خسته‌ام شود.

ترجمه تنها انتقال معنا نیست، بلکه توجه به تفاوت‌ها — فرهنگی، زمانی، فکری، بیانی — است که از هم‌راستایی کامل فرار می‌کنند. چندی پیش جمله‌ای از برتولت برشت که بر روی یک ستون سنگی سیاه در کنار مجسمه‌اش در بیرون تئاتر برلینر اینسمبل حک شده بود، به یادم آمد: Die Veränderbarkeit der Welt besteht auf ihrer Widersprüchlichkeit. این عبارت — «قابلیت تغییر جهان بر پایهٔ تناقض‌اش است» — به‌طور خاص آلمانی است؛ زنجیره‌ای از اسامی مفهومی فشرده را به‌هم می‌پیوندد. من به این فکر کردم که چگونه آن را ترجمه کنم و هر نسخه‌ای که به ذهنم رسید، تعادل را به‌طرز متفاوتی تراز می‌کرد: «ظرفیت تغییر جهان در طبیعت متناقض آن نهفته است.» «جهان می‌تواند تغییر کند چون متناقض است.» «تناقض‌های جهان امکان تغییر آن را می‌دهند.» چنین تفاوت‌های ظریف را نمی‌توان صرفاً محاسبه کرد؛ آن‌ها به‌احساس، به‌وزن‌گذاری و به‌انتخاب ما بستگی دارند.

در همین لحظات است که تجربه و شهود ضروری می‌شوند، که فناوری پیش‌بینی زبان ناتوان می‌ماند. این امر به‌ویژه در ارتباط گفتاری صادق است. با تمام تردیدها و نصف‌درک‌ها، افراد را به پروژه‌ای مشترک برای ساختن معنا می‌کشاند.

وقتی در برلین زندگی می‌کردم، متوجه شدم که زبان آلمانی فرصت‌های خاصی برای همکاری در گفت‌وگو فراهم می‌کند: چون فعل اغلب در انتها می‌آید، می‌توانید فاعل، مفعول، صفت‌ها، حتی پیشوند را تنظیم کنید و جمله را در میانهٔ یک کلمه رها کنید تا همدم‌تان آن را تکمیل کند. من می‌نوشتم: «Wenn man das System wieder ganz neu um- …» («اگر کسی سیستم را کاملاً دوباره …»)، و در حین گفتار لب‌ه‌لرز می‌کردم، صدای و چهره‌ام سعی می‌کردند آنچه را می‌جستجو می‌کردم، منتقل کنند. همدم من می‌توانست با umstellt(«بازآرایی می‌کند») یا umbaut(«دوباره می‌سازد») یا umdenkt(«بازاندیشی می‌کند») ادامه دهد و بین ما جمله جای خود را می‌یابد. این جمله به‌صورت کامل از یک نفر به دیگری منتقل نمی‌شد، بلکه تنها از طریق تبادل بین ما شکل می‌گرفت.

اگرچه یک نفر از هر پنج نفر در ایالات متحده در خانه به زبانی غیر از انگلیسی صحبت می‌کند، مطالعات نشان داده‌اند که سال به‌سال تعداد آمریکایی‌های کمتر و کمتر، زبان دوم را بیرون از خانه فرا نمی‌گیرند. این روند به نظر من نشان می‌دهد که تسلط جهانی انگلیسی، نیاز — و به مرور زمان، تمایل — برای گسترش حوزهٔ زبانی گویشوران بومی را کاهش داده است. آن‌ها که عادت دارند در اکثر مکان‌ها و موقعیت‌ها درک شوند، به‌ندرت مجبور می‌شوند تجربه کنند که بودن در سوی دیگر تقسیم زبانی به چه معناست. این می‌تواند منجر به خودپسندی فرهنگی شود: فرض اینکه نقطهٔ نگرش آن‌ها جهانی است، چون نیازی به مبارزه برای بیان خود به زبان دیگر نداشته‌اند.

در حالی که گویشوران بومی انگلیسی ممکن است احساس کنند می‌توانند بدون تعامل با زبان‌های دیگر ادامه دهند، جهان وسیع‌تر همچنان توجه فراوانی به فرهنگ anglophone می‌پردازد. این عدم تعادل را مدت‌ها در حوزهٔ خودم مشاهده کرده‌ام. کتاب‌های بسیار بیشتری از انگلیسی به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شوند تا برعکس. رشد ترجمهٔ آنی هوش مصنوعی می‌تواند ورود به انزوای زبانی را حتی آسان‌تر سازد و به کاربران امکان «درک» جهان را بدون ترک راحتی خانهٔ زبانی‌شان بدهد.

البته این فناوری تنها نحوهٔ ارتباط ما را تغییر نخواهد داد؛ بلکه تهدید می‌کند تمام بخش کارهای مهارت‌دار زبانی را به‌صورت خودکار حذف کند. مفسران، مترجمان، معلمان زبان، زیرنویس‌نویسان و سایر متخصصان — افرادی که کارشان به مهارت‌های دقیق فکری و خلاقیتی متکی است — اکنون حرفهٔ خود را زیر فشار روزافزون تغییرات سریع تکنولوژیک می‌بیند.

در مکان‌هایی همچون سازمان ملل، مفسران همزمان مدتهاست که پشت شیشه‌های عایق صدا کار می‌کنند؛ به‌ظاهر نامرئی اما ضروری، امکان بحث چندزبانه را برای افرادی فراهم می‌کنند که حضورشان به‌سختی قابل تشخیص است. همین وضعیت در مقیاس بسیار بزرگتری نیز صادق است: کار ترجمه به‌سکوت زیرساخت زندگی جهانی را حمایت می‌کند، شامل دیپلماسی، حقوق بین‌الملل، تجارت، آموزش و معاملات مصرف‌کننده. هرچه این کار مؤثرتر باشد، بیشتر از چشم‌ها ناپدید می‌شود. این نامرئی‌بودن توهم ارتباط بدون اصطکاک را تقویت می‌کند — توهمی که ویژگی ترجمهٔ AirPods تلاش می‌کند به واقعیت برساند، حتی اگر بر پایهٔ نسل‌های تجربه، خلاقیت و نبوغ انسانی بنا شده باشد. مترجمان و مفسران، که عمدتاً فریلنسر و در وضعیت اقتصادی ناپایدار هستند، به‌ویژه در خطر جایگزینی توسط فناوری‌اند.

در این زمینه، بخش ما به‌تنهایی نیست: در بسیاری از حوزه‌ها — نوشتن متونی تبلیغاتی، تحلیل حقوقی، طراحی — مدل‌های بزرگ زبانی شروع به شبیه‌سازی وظایفی کرده‌اند که پیش‌تر به‌عنوان حوزهٔ ذهن‌های آموزش‌دیدهٔ انسانی محسوب می‌شدند. تاریخ نمونه‌های تشویقی کمی از جوامعی که به‌دقت به چنین تغییراتی واکنش نشان داده‌اند، ارائه می‌دهد. از کارگران نساجی در انقلاب صنعتی تا کارگران خط مونتاژ در عصر رباتیک، حوزه‌های ثابت‌زیان بارها به‌دلیل نوآوری‌های فناوری از بین رفته‌اند، در حالی که سیاست‌های اجتماعی به‌سختی هم‌گام شده‌اند. امروزه مشاغل بیشتری نسبت به گذشته ممکن است با نقطهٔ واژگونی مشابهی مواجه شوند.

فناوری همواره برخی انواع کارها را منسوخ کرده است. خطر پنهان‌تری که اکنون وجود دارد این است که مسیرهای فکری و ارتباطی را که قبلاً تجربه را گسترش و زنده‌کرده بودند، به‌ویژه تلاش برای عبور از مانع زبانی، تخریب می‌کند. در مواجهه با این چشم‌انداز، پرسشی دربارهٔ آنچه ممکن است از دست بدهیم هرگز این‌چنین فوریت‌زا نبوده است. این فقدان می‌تواند بسیار عظیم باشد، حتی اگر عمدتاً نادیده بماند. اگر در نخستین ورودم به برلین پس از دانشگاه، AirPods جدید را داشتم، ممکن بود باور کنم که چیزی را از دست نمی‌دهم.

منتقدان فرهنگی مدت‌هاست که هشدار می‌دهند که اکوسیستم رسانه‌ای‑فناوری ما ما را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کند که زبان را صرفاً ابزار بدانیم — مسیری خنثی برای انتقال اطلاعات از نقطهٔ الف به ب. اما هر کسی که بین زبان‌ها زندگی کرده است می‌داند که این‌گونه نیست. هر زبان نقشهٔ خاص خود از جهان را حمل می‌کند. آنچه مانع انتقال صاف می‌شود، مانعی برای ارتباط نیست، بلکه بخشی از معنا و بافت آن است. فناوری ترجمهٔ خودکار، به‌طراحی، این مازاد را به‌عنوان نویز فیلتر می‌کند.

به‌عنوان یک مترجم ادبی، من دقیقاً به آنچه معادل‌سازی آسان را به‌چالش می‌کشد جذب می‌شوم: ریتم، بازی، خاصیت منحصر به فرد، ویژگی‌های فرهنگی، درخشش ابهام. کارم جایی رخ می‌دهد که زبان‌ها هم‌راستای یکدیگر نیستند، جایی که معنا باید بازآفرینی شود نه صرفاً رمزگشایی و مسطح‌سازی. چیزی که می‌ترسم این است که مردم زبان را فقط به‌عنوان چیزی ببینند که ماشین‌ها می‌توانند ترجمه کنند و همه چیزهای خارج از این چارچوب را فراموش کنند. اگر فناوری وعدهٔ پایان مانع زبانی را بدهد، باید بپرسیم: چه چیز دیگری را از بین خواهد برد؟

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.