خجالتی بودن با فعالیت خودبه‌خودی در مخچه مغز مرتبط است

0

[عکس از Adobe Stock]

[عکس از Adobe Stock]

یک مطالعه اخیر شواهد جدیدی در مورد پایه عصبی خجالتی بودن ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که این ویژگی شخصیتی با فعالیت خودبه‌خودی در مخچه مرتبط است. این پژوهش حاکی از آن است که شدت این ارتباط تا حدی توسط حساسیت فرد به تهدیدهای اجتماعی بالقوه توضیح داده می‌شود. یافته‌ها در مجله Personality and Individual Differences منتشر شده است.

تحقیقات پیشین ارتباطاتی بین خجالتی بودن و نواحی مغزی درگیر در پردازش عواطف و تعاملات اجتماعی، مانند قشر پیش‌پیشانی و آمیگدال، بررسی کرده‌اند. با این حال، یافته‌ها ناسازگار بوده و معماری عصبی خاص خجالتی بودن همچنان نامشخص مانده است.

یکی از مدل‌های برجسته پیشنهاد می‌کند که خجالتی بودن از تعارض بین انگیزه接近 به موقعیت‌های اجتماعی و انگیزه دوری از آن‌ها ناشی می‌شود. برای بررسی این موضوع، پژوهشگران اغلب از مفاهیم سیستم مهار رفتاری (BIS) و سیستم فعال‌سازی رفتاری (BAS) استفاده می‌کنند.

سیستم BIS با انگیزه دوری مرتبط است و افراد را نسبت به مجازات‌های بالقوه یا نتایج منفی حساس‌تر می‌کند، در حالی که BAS به انگیزه接近 و حساسیت به پاداش‌ها مربوط می‌شود. این مطالعه با هدف اتصال این سیستم‌های انگیزشی به فعالیت خودبه‌خودی یا حالت استراحت مغز که با خجالتی بودن مرتبط است، انجام شد.

“خجالتی بودن یک ویژگی شخصیتی رایج است، اما پایه عصبی آن همچنان مبهم مانده است. بیشتر تحقیقات موجود بر قشر پیش‌پیشانی و آمیگدال تمرکز کرده‌اند، در حالی که نقش مخچه ـ که به طور سنتی به عنوان ناحیه ‘حرکتی’ شناخته می‌شود ـ عمدتاً نادیده گرفته شده است،” گفت هونگ لی، استاد روان‌شناسی در دانشگاه نرمال جنوب چین.

“با این حال، شواهد اخیر نشان می‌دهد که مخچه نیز در پردازش عواطف و تعاملات اجتماعی نقش دارد. ما می‌خواستیم بفهمیم آیا مخچه نقش معناداری در خجالتی بودن ایفا می‌کند و سیستم‌های انگیزشی ـ به ویژه سیستم مهار رفتاری (BIS)، که حساسیت ما به تهدید را کنترل می‌کند ـ چگونه فعالیت مغز را به رفتار خجالتی مرتبط می‌سازد. این سؤال شکاف مهمی بین مکانیسم‌های زیستی و تجربه عاطفی روزمره پر می‌کند.”

پژوهشگران ۴۲ دانشجوی دانشگاهی سالم را جذب کردند. شرکت‌کنندگان پرسشنامه‌هایی را برای سنجش سطح خجالتی بودن trait خود تکمیل کردند. آن‌ها همچنین نظرسنجی‌هایی را برای ارزیابی حساسیت سیستم مهار رفتاری و سیستم فعال‌سازی رفتاری‌شان پر کردند. برای مثال، امتیاز بالای BIS ممکن است نشان‌دهنده توافق با بیانیه‌ای مانند “اگر فکر کنم چیزی ناخوشایند قرار است اتفاق بیفتد، معمولاً خیلی ‘ناآرام’ می‌شوم” باشد.

هر شرکت‌کننده همچنین تحت اسکن fMRI عملکردی حالت استراحت قرار گرفت. این تکنیک فعالیت مغز را در حالی که فرد در حال استراحت است و هیچ وظیفه خاصی انجام نمی‌دهد، اندازه‌گیری می‌کند و به دانشمندان اجازه می‌دهد الگوهای عصبی پایه یا خودبه‌خودی مغز را مشاهده کنند. پژوهشگران سپس داده‌های fMRI را با استفاده از روشی به نام همگنی منطقه‌ای یا ReHo تحلیل کردند. این تکنیک درجه هم‌زمانی فعالیت در میان نقاط مجاور مغز را اندازه‌گیری می‌کند و اساساً هارمونی عملکردی محلی در یک ناحیه خاص را ارزیابی می‌کند.

تحلیل ابتدا به دنبال همبستگی‌های مستقیم بین امتیازهای خجالتی و مقادیر ReHo در سراسر مغز گشت. نتایج به یک ارتباط معنادار در یک ناحیه خاص اشاره کردند: لوب خلفی راست مخچه. به طور خاص، افرادی که سطوح بالاتری از خجالتی بودن گزارش دادند، تمایل به داشتن مقادیر ReHo پایین‌تر در این ناحیه داشتند. این نشان می‌دهد که خجالتی بودن بیشتر با فعالیت عصبی محلی کمتر هم‌زمان در این بخش از مخچه در حالت استراحت مغز مرتبط است.

هیچ ناحیه مغزی دیگری در این تحلیل رابطه معناداری با خجالتی بودن نشان نداد.

“ما در ابتدا انتظار داشتیم قشر پیش‌پیشانی نقش قوی‌تری ایفا کند، با توجه به یافته‌های قبلی،” لی به PsyPost گفت. “در عوض، مخچه ارتباط واضح و خاصی با خجالتی بودن نشان داد. این شگفت‌انگیز و هیجان‌انگیز بود ـ نشان می‌دهد که مخچه نه تنها به هماهنگی و زمان‌بندی کمک می‌کند، بلکه در تنظیم دقیق پاسخ‌های عاطفی و اجتماعی نیز نقش دارد.”

پژوهشگران همچنین روابط بین معیارهای شخصیتی را بررسی کردند. آن‌ها دریافتند که امتیازهای خجالتی به شدت و مثبت با امتیازهای سیستم مهار رفتاری همبستگی دارند. این با ایده‌ای همخوانی دارد که افراد خجالتی تمایل به حساسیت بیشتر نسبت به تهدیدهای بالقوه و مجازات‌های اجتماعی دارند. در مقابل، هیچ همبستگی معناداری بین خجالتی بودن و سیستم فعال‌سازی رفتاری، که به جستجوی پاداش مربوط می‌شود، وجود نداشت.

با برقراری این ارتباطات، تیم تحلیل میانجی‌گری را برای بررسی اینکه آیا BIS یا BAS می‌تواند ارتباط بین فعالیت مخچه و خجالتی بودن را توضیح دهد، انجام داد. این روش آماری بررسی می‌کند که آیا یک عامل به توضیح رابطه بین دو عامل دیگر کمک می‌کند.

تحلیل نشان داد که سیستم مهار رفتاری واقعاً نقش میانجی ایفا می‌کند. داده‌ها حاکی از آن است که فعالیت هم‌زمان پایین‌تر در مخچه خلفی راست با سیستم مهار رفتاری حساس‌تر مرتبط است، که خود با سطوح بالاتر خجالتی بودن مرتبط است. BIS به عنوان پلی جزئی عمل می‌کند که الگوی عصبی را به ویژگی شخصیتی متصل می‌سازد.

از سوی دیگر، سیستم فعال‌سازی رفتاری هیچ اثر میانجی معناداری نشان نداد. این نتیجه شواهدی ارائه می‌دهد که خجالتی بودن ممکن است بیشتر توسط انگیزه‌های دوری و مهار هدایت شود تا کمبود انگیزه‌های接近 یا جستجوی پاداش. یافته‌ها مدل تعارض انگیزشی خجالتی بودن را پالایش می‌کنند و به تأثیر اولیه سیستم تشخیص تهدید مغز اشاره دارند.

“نتایج ما نشان می‌دهد که افرادی که خجالتی‌تر هستند، تمایل به فعالیت عصبی خودبه‌خودی پایین‌تر در بخش خاصی از مخچه (لوب خلفی راست) دارند،” لی توضیح داد. “این رابطه تا حدی توسط فعالیت بالاتر در سیستم مهار رفتاری توضیح داده می‌شود، که افراد را در موقعیت‌های اجتماعی محتاط‌تر یا مضطرب‌تر می‌کند.”

“به عبارت ساده‌تر، خجالتی بودن ممکن است فقط از “فکر بیش از حد” یا کمبود اعتماد به نفس ناشی نشود ـ ممکن است بازتابی از چگونگی تنظیم سیستم‌های مغزی حساسیت ما به تهدید اجتماعی بالقوه باشد. این درک می‌تواند به ما کمک کند خجالتی بودن را نه به عنوان نقص، بلکه به عنوان تفاوت معنادار در تعادل مغز بین ایمنی و ارتباط ببینیم.”

این مطالعه محدودیت‌هایی دارد که باید در نظر گرفته شود. اندازه نمونه نسبتاً متوسط بود و فقط شامل دانشجویان دانشگاهی می‌شد، که ممکن است کاربرد یافته‌ها را برای جمعیت عمومی محدود کند. طراحی مقطعی مطالعه ارتباطات بین فعالیت مغز و شخصیت را شناسایی می‌کند، اما نمی‌تواند رابطه علّی مستقیم را برقرار کند. همچنان نامشخص است که آیا الگوهای مغزی به خجالتی بودن کمک می‌کنند یا تجربیات مرتبط با خجالتی بودن مغز را با گذشت زمان شکل می‌دهند.

“مهم است که این یافته‌ها را به عنوان نشان‌دهنده اینکه خجالتی بودن توسط یک ناحیه مغزی واحد ‘ایجاد’ می‌شود، تفسیر نکنیم،” لی اشاره کرد. “مخچه به تنهایی کسی را خجالتی نمی‌کند. بلکه، خجالتی بودن از تعاملات پیچیده میان سیستم‌های مغزی، شخصیت و تجربه ناشی می‌شود. داده‌های ما همبستگی هستند، بنابراین نمی‌توانیم علّیت مستقیم را استنباط کنیم ـ اما به جهت امیدوارکننده‌ای برای تحقیقات طولی و تجربی آینده اشاره دارند.”

“در حالی که اندازه اثرات در مدل میانجی‌گری ما متوسط است ـ که نشان‌دهنده نقش جزئی اما معنادار BIS در اتصال فعالیت مخچه به خجالتی بودن است ـ خوانندگان باید آن‌ها را بنیادی و نه قطعی ببینند، با توجه به رویکرد اکتشافی و اندازه نمونه ما. از نظر عملی، این پیشنهاد می‌کند که هدف‌گیری BIS از طریق درمان‌ها می‌تواند مزایای ملموسی برای کاهش خجالتی بودن داشته باشد، هرچند اثرات ممکن است در افراد متفاوت باشد؛ این یک ‘درمان همه‌چیز’ نیست، بلکه گام اولیه به سوی مداخلات شخصی‌سازی‌شده که می‌تواند عملکرد اجتماعی را در زمینه‌های روزمره مانند کار یا روابط بهبود بخشد.”

پژوهشگران همچنین اشاره کردند که fMRI حالت استراحت فقط یکی از جنبه‌های عملکرد مغز را ثبت می‌کند. گنجاندن fMRI مبتنی بر وظیفه، جایی که شرکت‌کنندگان در حین اسکن در وظایف اجتماعی شرکت می‌کنند، می‌تواند تصویر کامل‌تری از فرآیندهای عصبی درگیر ارائه دهد.

“ما در حال برنامه‌ریزی برای بررسی چگونگی آموزش یا تعدیل مدارهای مخچه و مرتبط با BIS برای کاهش مهار اجتماعی بیش از حد هستیم،” لی توضیح داد. “برای مثال، نوروفیدبک و fMRI زمان واقعی می‌تواند برای کمک به افراد در کسب کنترل بیشتر بر پاسخ‌های مهار رفتاری‌شان استفاده شود. همچنین هدف داریم زیرنوع‌های مختلف خجالتی بودن ـ مانند ‘خجالتی بودن مثبت’ و ‘خجالتی بودن ترس‌آلود’ ـ را بررسی کنیم تا ببینیم آیا الگوهای عصبی متمایزی درگیر هستند.”

“امیدوارم این مطالعه مردم را تشویق کند تا با compassion بیشتری به خجالتی بودن فکر کنند. خجالتی بودن به معنای کمبود اجتماعی نیست ـ اغلب بازتابی از حساسیت افزایش‌یافته به نشانه‌های اجتماعی و تمایل به تعامل محتاطانه و معنادار است. درک پایه مغزی خجالتی بودن به ما کمک می‌کند آن را به عنوان شکلی از هوش عاطفی قدردانی کنیم، نه صرفاً مانعی برای غلبه.”

این مطالعه، با عنوان “ارتباطات بین خجالتی بودن trait و فعالیت عصبی خودبه‌خودی مخچه توسط مهار رفتاری میانجی‌گری می‌شود،” توسط لیانگ لی، یوجی ژانگ، بنجامین بکر و هونگ لی تألیف شده است.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.